ریشه نفرت های عمیق و پایان ناپذیر
این ذخیره طبیعى یک نیروى ثمر دهنده است و بسیارى از صفات پسندیده را مى توان به وسیله آن در وجود انسان پرورش داد، با این وجود اگر به صورت افراطى و غیرمعقول نمایان شود، افق مساعدى جهت رشد و نمو پیدا مى کند و منشأ سیئات اخلاقى و انحرافات گوناگون مى گردد.
نخستین خطر براى فضایل اخلاقى گرایش ویژه شخص به ذات خویشتن است تا جایى که دیگر در افق آمال وى، جایى براى «نوع دوستى» باقى نخواهد ماند ؛ همین «حس خودخواهى» است که مانع مى شود تا انسان به لغزشهاى خویش اعتراف کند و حقایقى را که به غرورش لطمه مى زنند، بپذیرد.
«پرفسور روبینسون» مى گوید:«مکرر اتفاق مى افتد که به خودى خود بدون هیچ زحمت و اضطرابى عقاید خود را مبدل مى سازیم اما اگر کسى ما را از اشتباه و لغزشى واقف سازد دفعتاً انقلابى در ما حاصل مى شود و در مقابل این تهمت مى ایستیم و حالت دفاع به خود مى گیریم، ما با سهولت غریبى عقیده اى را قبول مى کنیم ولى به محض اینکه کسى بخواهد آن را از ما بگیرد دیوانه وار به دفاع مى پردازیم، مسلماً علقه ما به اصل اعتقادى که داریم نیست بلکه حس خودخواهى خود را در خطر مى یابیم. اگر کسى به ما بگوید ساعت شما کند است یا اتومبیل شما از مد افتاده است ممکن است همانقدر به خشم آییم که اگر به ما بگویند اطلاعات شم ادر باب جداول کره مریخ یا ارزش طبى سالی سیلات یا کیفیت تمدن فراعنه مصر غلط است!».
بزرگترین آفت سعادت انسان و شقى ترین دشمنان بشر «خودپسندى» و «تکبر» است، به اندازه اى که «تکبر» در نظرها ناستوده است، سایر رذایل اخلاقى ناپسند نیست، خودپسندى از صفاتى است که رشته انس و الفت را قطع مى کند، و یگانگى و صمیمیّت را به دشمنى مبدل مى سازد و درِ نفرت عمومى را به روى انسان مى گشاید. همان گونه که شخص از افراد دیگر انتظار محبت و ارج دارد، باید خود نیز به همان میزان حافظ و نگهبان حیثیت و حرمت دیگران باشد و از هرچه با حسن معاشرت منافات دارد و موجب قطع شدن رشته علاقه مى شود، جداً بپرهیزد. بى اعتنایى به عواطف مردم مسلماً تولید عکس العمل مى کند و در نتیجه خود شخص مورد اهانت و استخفاف واقع مى گردد.
«بدبینى» از آثار پیشگیری ناپذیر «تکبر» است، شعله سوءظن متکبر دایم زبانه مى کشد و همه را مغرض و بدخواه خود مى پندارد، بى اعتنایى هاى متوالى و ضربه هاى مداومى را که به غرورش وارد مى شود، هرگز از یاد نمى برد و ندانسته و بى اختیار افکارش را تحت تأثیر خاص قرار مى دهد، و در هر فرصتى او را به کینه توزى و انتقام از اجتماع وامى دارد و تا انقلاب و غلیان درونى اش آرام نگیرد، راحت نمى شود
در اجتماع همیشه حدود اشخاص محفوظ است و هرکس به اندازه شایستگى و لیاقتش از مردم صمیمانه ارج و محبت مى بیند. کسى که در چهاردیوارى خودپرستى محصور شده و غرور، ارکان وجودش را تسخیر کرده است، تنها تمایلات خود را در نظردارد، به خواستهاى دیگران ابداً توجه نمى کند، لذا مصرانه مى کوشدتا شهرت و آوازه اى بدست آورد و تقدم و برترى موهوم خویش را بر جامعه تحمیل کند، همین اصرار و توقع بى مورد سبب مى شود، تضاد شدیدى بین امیال و خواسته هاى متکبر و رفتار توأم با تنفر و انزجار مردم نسبت به او پدید آید. عکس العمل شدید جامعه، متکبر را به سختى آزار مى دهد و وى ناچار این عکس العملهاى خلاف انتظار خود را با روحى خشمناک و قلبى مضطرب تحمّل مى نماید.
«بدبینى» از آثار پیشگیری ناپذیر «تکبر» است، شعله سوءظن متکبر دایم زبانه مى کشد و همه را مغرض و بدخواه خود مى پندارد، بى اعتنایى هاى متوالى و ضربه هاى مداومى را که به غرورش وارد مى شود، هرگز از یاد نمى برد و ندانسته و بى اختیار افکارش را تحت تأثیر خاص قرار مى دهد، و در هر فرصتى او را به کینه توزى و انتقام از اجتماع وامى دارد و تا انقلاب و غلیان درونى اش آرام نگیرد، راحت نمى شود.
وقتى اهریمن «تکبر» و «خودپرستى» در نهاد انسان راه پیدا مى کند که شخص به بیمارى روانى «احساس حقارت» مبتلا شده باشد، همین بیمارى به تدریج به «عقده حقارت» تبدیل مى شود. این عقده مخرب و دردناک ممکن است منبع خطرات بسیار و سرچشمه جرایم گوناگون گردد و متکبر را به سوى شقاوت و ستمگرى روزافزون بکشاند. با مطالعه در تاریخ جهان این مطلب روشن مى شود که همیشه گروهى که در برابر انبیاى الهى(علیهم السلام) به مخالفت برخاسته و از پذیرفتن حق و حقیقت، خوددارى کرده اند، «متکبران» از خود راضى بوده اند. کشتارهاى دستجمعى و عملیات وحشیانه اى که در جنگهاى خونین جهانى به وقوع پیوست و نزدیک بود هستى بشر را تا سرحد نابودى بکشاند، از غرور و خودپرستى گروهى زمامدار سرچشمه مى گرفت.
بزرگترین آفت سعادت انسان و شقى ترین دشمنان بشر «خودپسندى» و «تکبر» است، به اندازه اى که «تکبر» در نظرها ناستوده است، سایر رذایل اخلاقى ناپسند نیست، خودپسندى از صفاتى است که رشته انس و الفت را قطع مى کند، و یگانگى و صمیمیّت را به دشمنى مبدل مى سازد و درِ نفرت عمومى را به روى انسان مى گشاید
افراد زیادى هستند که در خانواده هاى پست، پرورش یافته و در اجتماع به جایى مى رسند و بیشتر به پناه تکبر مى روند، و از این طریق مى خواهند حقارتى که از ناحیه نقص خانوادگى دامنگیرشان شده است، جبران نمایند. این گونه افراد براى خود شخصیتى ماوراى شخصیت دیگران تصور مى کنند و مى خواهند از راه غرور و خودخواهى شرافت خویش را اعلام کنند. خوانندگان مى توانند همیشه این گونه اشخاص را در اطراف خود ببیند. یک فرد واقعاً با ارزش و برجسته، هیچگاه در خود نیازى احساس نمى کند تا خویشتن را بزرگ و با ارزش جلوه دهد و به مردم بزرگى بفروشد; زیرا او مى داند که خودنمایى سرمایه برترى نیست و غرور و نخوت براى هیچ کس شایستگى ایجاد نکرده و کسى را به اوج عظمت و سربلندى نرسانیده است.
دانشمندى مى گوید:«دامنه توقعات رامحدودکنید و سطح انتظارات را پایین بیاورید و خود را ازخواسته هاى دل رها کنید، از غرور و خودبینى دورى نمایید، و قیود را وا بگذارید، تا سلامت روانى بیشترى داشته باشید!».
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان