شدن
میشل اوباما (Michelle Obama) بانوی اول پیشین آمریکا، با استفاده از شیوهای صمیمانه شما را به دنیای خود دعوت میکند و از تجربیاتی سخن میگوید که شخصیت او را شکل دادهاند. در واقع
کتاب شدن (Becoming Michelle Obama) حکایت سرگذشت زنی است که دشواریها و موانع زندگی را قدم به قدم پشت سر میگذارد و با تلاش، صبوری، تدبیر و ایستادگی آیندهای روشن برای خود رقم میزند.
«Becoming» که به «میشل اوباما شدن» ترجمه شده است، دومین
کتاب میشل اوباما، همسر رئیسجمهور سابق ایالات متحده است که در عرض دو هفته صدرنشین پرفروشترین
کتابهای نیویورکتایمز شده و به خاطر عنوان عجیب و جنجال برانگیزش توجه بسیاری از مردم در سراسر جهان را جلب کرده است. او در این
کتاب بازگو میکند که زندگیاش را از کجا آغاز کرده. از طبقۀ دوم خانۀ یکی از بستگانش در جنوب شهر شیکاگو، جایی که به خاطر نرخ بالای جرم و جنایتش مشهور است. اما با تلاش به موفقیت میرسد و زندگی ایده آلی برای خود فراهم میکند.
وقتی برای آخرین بار از درِ معروفترین خانهٔ دنیا بیرون میآیی، خودت میمانی و خودت و باید دوباره از نو خود را بیابی» میشل اوباما در یکی از مصاحبههایش با اوپرا وینفری دلیل انتخاب این نام را سوال همیشگی «وقتی بزرگ شدی میخواهی چهکاره شوی؟» ذکر کرده است که به نظر او سوال بسیار مسخره ای است که از بچهها پرسیده می شود" چرا که انگار کارهای شدن پایان همهچیز است و پس از آن آدم تمام میشود: «انگار آدم هر کارهای هم که بشود، همین بس است و دیگر والسلام و نامه تمام!» در حالی که انسان همزمان میتواند چندکاره بشود. درست مثل او که علاوه بر مادر و همسر و وکیل و نایبرئیس بیمارستان، بانوی اول آمریکا هم شده است.
این
کتاب داستان زندگی میشل اوباما به عنوان یک زن و همچنین همسر شخص اول کشورش است که در ایران هم با استقبال خوبی مواجه شده و چاپ هفدهم را در عرض یک ماه از سرگذرانده است. او در این
کتاب از دوران کودکیاش، حضورش در مدرسه و جامعه به عنوان یک زن سیاهپوست «آفریقایی-آمریکایی»، ازدواجش با باراک، داستان تلاشش برای بارداری، فراز و فرودهای زندگیاش قبل و بعد از ورود به کاخ سفید، آخرین روز زندگیاش در کاخ و به قول خودش به عرش رسیدن و کوبیده شدنش به فرش و دوباره برخاستنش صحبت میکند یکی از تاثیرگذارترین بخشهای
کتاب، جایی است که میشل از احساسات چندگانهاش هنگام همراهی ملانیا ترامپ برای مراسم معارفه و واگذاری خانه مجللش به او حرف میزند: «آن روز من همزمان چند جور احساس داشتم: خسته بودم، احساس غرور میکردم، پریشان و مشتاق بودم؛ اما بیشتر، به این خاطر که میدانستم چند تا دوربین فیلمبرداری در حال ضبط تکتک حرکات ما هستند، سعی داشتم خودم را کنترل کنم. من و باراک عزم خود را جزم کرده بودیم که این تعویض قدرت را با وقار و بزرگواری انجام دهیم و این هشت سال را با آرمانهای خود و خویشتنداری به پایان برسانیم.
حالا دیگر به آخرین لحظات رسیده بودیم.» وقتی این اثر را بخوانید میفهمید که زنان در تمام نقاط دنیا اشتراکات زیادی دارند. دغدغهها، امیدها، ترسها و آرزوهایی مشترک. چه زنی در دورافتادهترین نقطه دنیا باشند و چه میشل اوباما؛ آنها میتوانند در هر شرایطی داستان این
کتاب نوعی داستان رویای آمریکایی است. دختری از یک خانوادۀ فقیر و کارگری که تحصیل در یک دبیرستان خوب پلی میشود تا او بتواند به هاروارد راه پیدا کند. درس میخواند و وکیل میشود و سرانجام از کاخ سفید سر در میآورد. بخش اول این
کتاب در هشت فصل به روایت دوران کودکی تا دانشگاه میشل اوباما میپردازد. از شروع زندگی سخت تا رسیدن به هاروارد، روابط خانوادگی خانوادهاش و تاثیری که این روابط در تمام دوران زندگیاش گذاشته است.
او معتقد است حمایت والدینش پشتوانهای برای او بوده که اکثر همنژادانش از آن محروماند و همین موضوع سبب شده تا با مواجهه با چالشهای زندگی بتواند روی پای خودش بایستد. بخش دوم در ده فصل آشنایی، ازدواج و سالهای اولیه زندگی میشل و همسرش باراک اوباما را مورد بررسی قرار میدهد. میشل اوباما پس از اینکه از رشته حقوق دانشگاه پرینستون و بعد از آن هم از هاروارد فارغالتحصیل میشود در معتبرترین شرکت حقوقی شیکاگو با حقوقی بالا استخدام میشود که بسیار فراتر از انتظار خانوادهاش بود. و بخش سوم را با روز پیروزی باراک اوباما در انتخاب شروع میکند و از جشن روز سوگند ریاست جمهوری سخن میگوید.
کتاب شدن که روایتگر زندگی همسر شخص اول آمریکا است، شامل قراردادی 65 میلیون دلاری است که به میشل و باراک اوباما پرداخت شده است. این
کتاب به 24 زبان در کشورهای مختلف جهان منتشر شده و در ایران هم استقبال خوبی داشته و چاپ هفدهم را در طول مدت یک ماه پشت سر گذاشته است.
این
کتاب به تمام کسانی که به دیدن احتمالات گوناگون سیر زندگی علاقه دارند توصیه میشود. اگرچه نمیتوان آن را با عنوان پشت صحنه سیاست معرفی کرد اما بدون شک، تصویری از سبکی زندگی است که کمتر از آن دیده یا شنیدهاید. در بخشی از
کتاب شدن میخوانیم: تقریباً از همان دقیقهای که برای شرکت در انتخابات، توافق کردیم باراک برایم تبدیل به شبحی انسانی شد. حالا دیگر نوعی پیکسل شده از مردی را که میشناختم میدیدم. مردی که ناگهان باید همهجا حضور پیدا میکرد و درگیر کارهایی بسیار مهمتر میشد. کمتر از یک سال دیگر انتخابات مقدماتی در ایالت آیووا آغاز میشد.
باراک به سرعت کارکنان خودش را استخدام کرد و به دنبال حامیان مالی که چکهایی با رقم بالا مینوشتند افتاد. تصمیم داشت نامزدیاش را به مناسبترین نحو ممکن اعلام کند. هدف این بود که فکر مردم را بخواند و با آنها تا روز انتخابات همراه باشد. کمپینها میتوانستند به سادگی برنده و یا بازنده باشند. تمام عملیات را دو دیوید رهبری میکردند: اکسلراد و پلوف. همه اکسلراد را اکس صدا میزدند مردی با لحنی ملایم و موقر با سبیلی که در تمام طول لبش پدیدار بود. قبلاً خبرنگار شیکاگو تریبون بود؛ و بعداً وارد کار مشاورۀ سیاسی شده بود و کارهای رسانهای باراک را انجام میداد. پلوف که در آن زمان سی و نه ساله بود مثل پسر بچهها لبخند میزد و عاشق ارقام و استراتژی بود و امور اصلی کمپین را اداره میکرد.
تیم بهسرعت رشد کرد و افراد باتجربهای به ما پیوستند تا امور مالی و برنامهریزیهای آینده را رهبری کنند. یک نفر پیشنهاد داد باراک در اسپرینگ فیلد نامزدی خود را اعلام کند. همه عقیده داشتند این کار آن هم در وسط آمریکا برای کمپین و کل فرایند سیاسی موجود، مناسب خواهد بود. این امید اصلی باراک بود. در طی سالیانی که بهعنوان فعال اجتماعی کار کرده بود از مردمان محروم و مستمند، در دموکراسی ما آگاهی داشت. پروژه رأی! به او کمک میکرد تا بداند چه چیزهایی را میتواند برای مردم فراهم کند.