تالیف: عبدالقادر بنعمر بغدادی
تصحیح: کارل گرمانویچ زالمان
ترجمه: دکتر منصور ثروت
چاپ اول: ۱۳۹۱
تهران: انتشارات علمی
تعداد صفحات: ۳۷۵ صفحه
"لغت شهنامه"، تالیفی است به زبان ترکی از عبدالقادر بغدادی (۱۰۳۰ ۱۰۹۳ ه.ق) به سال ۱۰۶۷ هجری.
بنا بر اظهار مرحوم قزوینی، اثر مذکور "از مشاهیر کتب و بسیار معتبر، و مولف آن از اجلّه علما و فضلای درجه اول اسلام بوده است و اقوال او به کلی حجت است".
گرچه این فرهنگ، بیشتر ناظر بر واژگان شاهنامه فردوسی است و از همان آغاز تالیف، مورد توجه تمامی شاهنامهپژوهان بوده؛ لیکن در حل برخی از مشکلات سایر متون ادب فارسی نیز میتواند مفید فایده باشد. ترجمه فارسی این فرهنگ مهم، استفاده از آن را برای مراجعان آسانتر خواهد کرد...
س
چهار روایت ازچگونگی مرگ رستم:
افتادن رستم در چاه به نیرنگ شغاد (به روایت شاهنامه، غررالسیر ثعالبی، مجملالتواریخ) افتادن رستم در چاه به هنگام تاختن در پی شکار (به روایت نهایهالارب) جان سپردن رستم در اثر زخم هایی که در نبرد با اسفندیار برداشته بود (به روایت نهایهالارب) کشته شدن رستم به دست بهمن به کینخواهی پدرش اسفندیار (به روایت طبری، ابنبلخی، مسعودی و گردیزی)...
س
دو جای نام ناشناخته در شاهنامه.
اردیبهشتگان یا گلستان جشن از جملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشنهای آتش است. روز سوم از هر ماه باستانی به نام اردیبهشت میباشد و بر اساس گاهشماری امروزین، سوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشتگان است.
ایرانیان از هزاران سال پیش در روز جشن اردیبهشتگان، لباس سپید رنگ میپوشیدند که نمایانگر پاکیزگی است. زمان برگزاری جشن اردیبهشتگان (سوم اردیبهشت) از سویی دیگر همزمان است با زمانی که در بسیاری از مناطق ایران، گلها شکوفا شدهاند. از این رهگذر، این جشن به نوعی جشن گلها نیز بدل شد؛ جشنی که اکنون در هلند نیز تقریبا همزمان با جشن اردیبهشتگان برگزار میشود.
به موجب یزدانشناسی اوستایی اردیبهشت دومین امشاسپند است. این نام در اوستا اشه وهیشته یا ارتهوهیشته میباشد. جزء اول اشه یا ارته به معنی درستی و راستی و نظم و جزء دوم صفت عالی است به معنی بهترین پس رویهم به معنی بهترین راستی یا بهترین نظم و قانون میشود.
چنانکه همهٔ امشاسپندان دارای دو وجه مینوی و زمینی هستند این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهٔ پاکی و راستی و نظم و قانون اهورایی و در زمین نگاهبانی آتش بدو محول است. در این مورد منظور از آتش نظم و داد و راستی و پارسایی است چون در آیهای از اوستا ملاحظه میشود که اهریمن با ظهور زرتشت میگریزد با فریادی این چنین که زرتشت مرا بسوزانید با اشاوهیشه و از زمین براند مرا که چون اهریمن نمایندهٔ بینظمی و آشوب و دروغ و ناپاکی است با آتش راستی و پاکی و داد و قانون گریزان میگردد.
خلف تبریزی آورده که در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن...
س
شبرنگ نامه.
روایت "رفتن بهرام چوبین به خانه پیرزن"، از میان دیگر منابع تازی و فارسی، تنها در "الاخبارالطوال"، "نهایهالارب"، "تاریخ بلعمی" و "غررالسیر ثعالبی" آمده. ترجمه فارسی نهایهالارب نیز این روایت را کوتاهتر از اصل نقل کرده است.
بررسی کلی این روایت نشاندهنده دو نکته مهم است:
۱. "تاریخ بلعمی"، "الاخبارالطوال" و "نهایهالارب" با وجود تفاوتهایی همخوانی بیشتری در این روایت، با یکدیگر دارند؛ چراکه این سه اثر در سرگذشت بهرام چوبین از راه ترجمه سیرالملوک روزبه دادویه (در مورد بلعمی به قید احتمال) به یکی از دستنویسهای خداینامه برمیگردند و شاهنامه و غررالسیر از راه شاهنامه ابومنصوری بهدستنویس دیگری از خداینامه و آن دو دستنویس خداینامه در جزئیات این روایت با هم ناهمگونیهایی داشته بودند.
۲. اینکه روایت رفتن بهرام به خانه پیرزن در هیچیک از منابع دیگر تازی و فارسی نیست، بیشتر از اینجاست که ماخذ اصلی بسیاری از آنها تاریخالرّسل طبری است و از اینرو هرگاه طبری روایتی را زده باشد، آن روایت در بسیاری از منابع دیگر نیست.
اما نکته مهم در اینجا تفاوت سه منبع یادشده با گزارش "شاهنامه" و "غررالسیر" است که شامل موارد زیر میگردد:
۱. بهگزارش سه اثر نامبرده، بهرام خوراک را خود میآورد و از بازمانده آن به پیرزن هم میدهد، در حالیکه به گزارش شاهنامه و غررالسیر، بهرام از پیرزن خواستار خوراک میشود و پیرزن برای او "نان جو" میآورد ("نان کشک" و "کشکین" در شاهنامه و "خبزالشعیر" در غررالسیر)
نهاده به غربال بر "نان کشک"
و
چو "کشکین" بخوردند، می خواستند
(دفتر هشتم، پادشاهی خسروپرویز، ص ۱۵۱ ۱۵۲)
همچنین ظرفی که پیرزن به گزارش شاهنامه و غررالسیر نان را در آن می نهد "غربال کهنه"ای است ("کهنهغربال" در شاهنامه و "غربال خلق" در غررالسیر"):
زن پیر گفتار ایشان شنید
یکی "کهنهغربال" پیش آوردید
(همان: ۱۵۱)
۲. به گزارش سه اثر نامبرده، بهرام می را خود میآورد و از پیرزن تنها خواستار جام میشود؛ در حالی که به گزارش شاهنامه (چو زن آن کدوی می آورد و جام) و غررالسیر، می هم از پیرزن است.
۳. به گزارش آن سه اثر، بهرام نقل می را نیز خود میآورد و از پیرزن تنها ظرفی برای نقل میخواهد، ولی در شاهنامه و غررالسیر اصلاً سخنی از خوردن نقل نیست (و علت نام نبردن از نقل باید این باشد که پیرزن بینوا نان جو و شراب دارد، ولی نقل شراب ندارد).
۴. در آن سه اثر دیگر، در سخن پیرزن در بیان عدم مشروعیت بهرام جملهای کمابیش یکسان آمده است. در تاریخ بلعمی: "او نه از اهل بیت ملک بود"، در الاخبارالطوال: "و لیس من اهل بیت الملکه"، و در نهایهالارب: "و لیس من اهله و لا مستحقّه"؛ در حالی که در شاهنامه و غررالسیر این مطلب به گونه دیگری یاد شده است:
بدو پیرزن گفت کای شهرهمرد
چرا دیو چشم ترا تیره کرد؟!
ندانی که بهرام پورِ گُشسپ
چو با پور هرمز برانگیزد اسپ
بخندد برو هرک دارد خرد
کس او را ز گردنکشان نشمرد!
(همان: ۱۵۳)
ثعالبی: "پیرزن گفت: به خداوند که او بیگمان خطاکار است؛ زیرا بر مولای خود و فرزند مولای خود عصیان کرد و شمشیر به روی او کشید".
۵. در الاخبارالطوال و نهایهالارب پس از بیان این سخن بهرام که: از اینرو باید می از کدو بخورد و نقل از منسف. (نهایهالارب: نقل از مناسفِ گلینِ سرگینآلود).
آمده است که: "این سخن در میان ایرانیان رواج یافت و مثل شد".
اما این اشاره که سخن بهرام در میان ایرانیان مثل شد در سه منبع دیگر (تاریخ بلعمی، شاهنامه و تاریخ ثعالبی) دیده نمیشود.
از سوی دیگر، میان شاهنامه و غررالسیر نیز دو ناهمگونی است:
۱. به گزارش ثعالبی پیرزن می را در کوزه میآورد و سپس یکی از همراهان بهرام کدویی را که آویزان است گرفته و سرش را میبرد و از آن جام میسازد: "پیرزن رفت و کوزه گلی از شراب آورد، ولی جامی ندیدند تا با آن شراب را بنوشند. یکی از آنان کدویی آویخته دید و آن را برداشت و برید و در آن شراب نوشیدند".
۲. به گزارش ثعالبی، پیرزن درنهایت، بهرام را شناخته و به ترس میافتد، ولی عکسالعمل بهرام چنین است: "بر تو گناهی نیست، ای مادر. تو راست و حقیقت را گفتی. از کیسه کمربندش دینارهایی بدر آورد و به او بخشید و از آنجا راهی خراسان گردید".
در اینجا داوری اینکه آیا این ناهمگونی به سبب کاستن به دست فردوسی رخ داده و یا به سبب افزودن به دست ثعالبی، نمیتوان نظر حتمی داد، ولی از همخوانی جزئیات دیگر میان شاهنامه و غررالسیر میتوان با اطمینان گفت که هر دو اثر در این روایت دارای یک ماخذ مشترکند...
س
در شاهنامه پس از کشته شدن سیاوش:
همه بندگان موی کردند باز
فریگیس مشکین کمند دراز
برید و میان را به گیسو ببست
به فندق گل و ارغوان را بخست
( پادشاهی کیکاوس، ۳۵۹: ۲۲۹۷ ۲۲۹۸)
شواهد و نمونههای تقریباً همانند بسیار اندکی در این باره وجود دارد که شاید مهمترین و گویاترین آنها در "کوش نامه" و "الهینامه" است. در منظومه کوشنامه، کوش در سوگ همسرش نگارین:
بگسترد خاک و بر او بر نشست
میان را به موی نگارین ببست
در حکایت "زن صالحه"، در الهینامه عطار نیز مادری که طفلش را شب هنگام در گهواره کشتهاند:
فغانی و خروشی در جهان بست
دو گیسو را بریده بر میان بست
در داستان الحاقی سوگواری مادر نوش زاد بر فرزندش که در یکی از نسخههای شاهنامه آمده، بیتی است که طبق آن همسر مسیحی انوشیروان هم در عزای فرزند، موی بر میان میبندد:
به فندق همی برگ گل را بخست
به موی بریده میان را ببست
خاقانی نیز در قصیده "ترنمالمصاب" از بانوان می خواهد که در نصیبت فرزندش، گیسوان خود را ببرند و چون زنار بر کمر ببندند:
پس مویی که ببرید ز بیداد فلک
همه زنار ببندید و کمر بگشایید
غیر از این چهار شاهد، نمونه تقریباً مشابه آن در عزاداری زنان لرستان و ایلام دیده می شود که موی خود را بریده و بر مچ دستشان میبندند.
به هر روی، موی بر میان بستن از آیین های ویژه و در عین حال نادر سوگواری است که شاید نشان دهنده شدت و نهایت اندوهناکی بوده است که شخص سوگوار نه تنها به رسم معمول عزا، زلف خویش را میبریده، بلکه به جای کمربند سیاه یا زنار خونین، همان گیسوی بریده ی سیاه رنگ را بر کمر میبسته است تا دیریازی و سنگینی غم خود را بنماید.
یادآوری این نکته نیز جالب توجه است که در شاهد کوشنامه، کوش به جای موی خود، گیسوی همسر (شخص درگذشته) را میبرد و بر میان میبندد که احتمالا در مفهوم دلبستگی و تعلق خاطر فراوان بدوست و در این نمونه، برخلاف چهار شاهد دیگر (فریگیس، زن طفل مرده، مادر نوش زاد و بانوان قصیده خاقانی) آنکه گیسو بر کمر میبندد مرد (کوش) است نه زن.
س
سلسله جلسات" خوانش و شرح شاهنامه" علیرضا رجبعلیزاده کاشانی جمعه ها از ساعت مجموعه ساربوک کاشان
نام ششمین روزِ ماه، خرداد یا هورتات است. خرداد بهمعنی کمال و رسایی، یکی از صفتهای خداوند است. خرداد یکی از اَمشاسپَندان یعنی جاودانانِ مقدس است و نگهبانِ آبهای روی زمین و یاریگرِ اَمرداد، نگهبان گیاهان و جانوران. در خردادروز از خردادماه، که نام روز با نام ماه برابر میشود، جشنی بزرگ بهنام خردادگان برگزار میشود. اما مهمتر از آن، خردادروز از فروردینماه یعنی ششم فروردین است که بزرگترین جشن ایرانیان است و پایان جشنهای نوروزی، که به آن نوروز بزرگ گویند. فرخندهترین رویدادهای اساطیریِ ایران از آغاز آفرینش تا پایانِ جهان در این روز بودهاست و رسالهای به زبان پهلوی، که تاریخِ آن روشن نیست، بهنام ماه فروردین روز خرداد از رویدادهای این روزِ مهم میگوید...
س
نام هشتمین روزِ ماه، دیبهآذر است. دِیروز به روایتی همان دینروز است و دینروز نام روز بیستوچهارم هر ماه. دینروز دراصل بهمعنی روز آفریننده است. روزهایی که با دِی آغاز میشوند، یعنی روزهای نخست و هشتم و پانزدهم و بیستوسوم و بیستوچهارم هر ماه، منسوب به خداوندند و با نام دی شناخته میشوند و با هرمزدروز، یعنی روزِ نخستِ ماه، پیوند دارند...
برگی از شاهنامه حکیم فردوسی
بنیاد نهادن کتاب؛
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من...
س
نام نهمین روزِ ماه، آذر است. آذر، ایزدِ نگاهبان آتشهای اهوراییِ جهان است. آذر را پسرِ اهورامزدا میدانند و ایرانیان بهسبب زندگی در مناطق سردسیر همیشه آتش را عزیز میداشتند. بهجز آتش، پاسداشت همهٔ عناصر طبیعی مانند خاک و باد و آب در فرهنگ ایرانی واجب بودهاست و حتی به نامِ هریک از این عناصر، ایزدان و فرشتههایی وجود دارد...
نام دهمین روزِ ماه، آبان است. آبان را فرزند آب دانستهاند و اَناهیتا یا ناهید ایزدبانوی آبهای زمین است. نیالودنِ آب و کم مصرف کردنِ آن در فرهنگ ایرانی برای پاسداشتِ این فرشته همواره سفارش شدهاست، بهویژه در روز دهم ماه. در آبانروز از آبانماه، یعنی دهم آبان، که نام روز با نام ماه برابر میشود، جشنی بزرگ بهنام آبانگان، در بزرگداشت آب و اَناهیتا برگزار میشد...
زشهر گجاران به دریای پارس
چه گوید زبالا وپهنای پارس،
یکی شهربُد تنگ و مردم بسی
زکوشش بُدی خوردن هرکسی
این بیت ها ازآغازداستان زیبای کرم هفتواد است که این شهر را به هنگام گفتگو از بالا و پهنای پارس درکرانه ی دریای پارس (شاخابه پارس ،خلیج فارس) گزارش می کند .
ضبط این واژه ومکان این شهر بدرستی شناخته نیست .
درویرایش دکتر خالقی گجاران ( با واژ گاف وبدون هیچ اعرابی)
و درنامه باستان دکترکزازی کُجاران (به پیش کاف)
ودرچاپ مسکو و ویرایش دکتردبیرسیاقی ازچاپ ماکان ،کجاران (با واژکاف وبدون اعراب گذاری )
آمده است .
بُنداری اصفهانی به نقل ازنویسنده ی الکتاب می نویسد :
کانَ فی بِلادالفارس مدینه تُسمّی کُخاران ،علی ساحل البحر
درکارنامه نام این شهرگذاران است ،نام جایی و دژی دردهستان گولار ،که هفتان بوخت کرم خدای درآن کاشانه داشته است .
درمجمل التواریخ والقصص کجاوران
آمده است .
طبری آنرا کوجران خوانده وجائی ازدهستان لار شمرده است .
درمسالک وممالک استخری ازجائی به نام کوجری سخن رفته است دربیابان میان فارس وخراسان ونزدیکی ده زاور.
اما شهیدی مازندرانی چنین می نویسد :
درکارنامه ی اردشیربابکان (بخش ۶،بند ۱)
به گونه ی باکشیدگی روی و هردو و باکشیدگی روی آمده است .
طبری بستر داستان را دهکده ی لار از روستای کوجران ازروستاهای اردشیر خرّه می داند .
بلعمی نیز کوجران آورده است.
درمجمل التواریخ والقصص ،چون شاهنامه ،کجاران آمده است .
با اینهمه پیوند این داستان با کرمان چه می شود ؟ برخی نیز بستر داستان را ارک باستانی بم می دانند!
داستان کرم هفتواد گرچه درسربرآوری اردشیر بابکان وپادشاهی اشکانیان است ـــ بخش تاریخی گونه ی شاهنامه ـــ اما بگونه ای بازگشت به بخش اساطیری وحماسی ـــ اسطوره ای شدن تاریخ ــ هم هست وابهام درزمان ومکان ازویژگیهای اسطوره وحماسه است که ازدل اسطوره بیرون می آید...
س
نام یازدهمین روزِ ماه، خورروز، هورروز یا خورشیدروز است. خورشید با مهر فرق دارد و مهر نام شانزدهمین روز ماه است. گلِ مرو سفید گلِ ویژهٔ این روز است. همچنین گفتهاند بوی مرو سفید چونان بوی پدران است. ارزش خورشید نزد ایرانیان بهاندازهای بود که به آن سوگند میخوردند: به دادارِ رخشنده خورشید و ماه.
س
نشر فروهر:
در بیکران پاکی و پایایی
بازتاب اندیشه امشاسپندان در شاهنامه فردوسی و آثار سهروردی
تالیف دکتر مرتضی دررودی جوان
چاپ اول ، ص
س
چشمههای بیدار: جستارهای ایرانشناسی، ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق، نشر هیرمند، چاپ اول ١٣٩٦، ٣٠٥ صفحه، ٣٠٠٠٠ تومان
اساطیرایران
مانویت
نشر هیرمند
س
شاهنامه کتابی ست در محتوا یک حماسه اسطوره ای ، پهلوانی ، عشقی ، اندرزی و تاریخی و در جزییات مطالب پر است از آگاهیهای گوناگون از زندگی مادی و معنوی ، تشکیلات اداری و لشکری و درباری و آیینهای خانوادگی و اجتماعی ایرانیان باستان در ساختار در مجموع یک حماسه تراژیک دراماتیک است در کارکرد مهم ترین حلقه پیوند دو بخش تاریخ و فرهنگ ایران پیش از اسلام و پس از اسلام به یکدیگر و استوارترین ستون زبان و ادب فارسی و بزرگترین شاخصه هویت و ملیت ایرانیست
س
نقش خاندان مهران در تحولات سیاسی.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
شاهنامه و فرهنگ ایران
زبان و ادبیات فارسی دری
مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در دانشنامهٔ ایرانیکا
ترجمه: فرهاد اصلانی، معصومه پورتقی
س
وقتی داریوش، دریای پارس را بر کتیبه سوئز حک کرد
یکی از قدیمیترین اسناد درباره خلیج فارس،حدود ۲۵۰۰ سال پیش در مصر و در کانال سوئز حک شده و اکنون در موزه لوور خودنمایی میکند
س
شالوده اساطیری شاهنامه.
رؤیا :( ) رؤیا از دیر باز در همۀ فرهنگها و اقوام جایگاهی خاص داشته و با زبان نمادین خود همواره اسرار را بر انسان آشکار نموده است. شاهنامۀ فردوسی نیز در برگیرندۀ رؤیاهای جمعی– اسطورهای است که رؤیابین را از رخدادهای آینده آگاه میکند تا چارهای بیندیشد. فردوسی با آگاهی از اهمیت رؤیا میگوید:
نگر خواب را بیهده نشمری یکی بهره دانَش زِ پیغامبری
در روانشناسی یونگ، رؤیا قسمتی از هستیهای معمول روانی است که با کنش ناخودآگاه پا به عرصۀ خودآگاه میگذارد همچنین رؤیا یک رویداد منفردِ کاملاً مجزا از زندگی روزمره نیست و اگر به نظر ما چنین مینماید، تنها به علت تصوری ناشی از کمبود درک ماست. در حقیقت، رابطۀ بین خودآگاهی و رؤیا، کاملاً علّی است و این دو به ظریفترین طرق برهم اثر میگذارند یونگ در بررسیهای خود رؤیاهای برخی بیماران را، رؤیاهای بزرگ (پیش بین، آیندهنگر) نامیده است؛ زیرا آنها عموماً مدت زمانی در خاطر شخص ماندگاری دارند و اغلب از گرانبهاترین جواهرات گنجینۀ تجربۀ روانی محسوب میشوند. رؤیاهای بزرگ حاوی تصاویر نمادینی هستند که در تاریخ اندیشۀ بشر به آنها برخوردهایم. رؤیابین متوجه برابری نهادها نیست؛ چون این ویژگی، مختص رؤیاهای فرایند تفرد است که در آن ریشههای اساطیری یا واحدهای اسطورهشناسی را درمییابیم و کهنالگو نامیده میشوند یونگ درتحلیلهای خود با درک تصاویر نمادین رؤیاها به سرشت اساطیری آنها پی بُرد؛ زیرا اسطوره و رؤیا با هم پیوندی تنگاتنگ دارند؛ آن دو بهرهمند از زبانی نمادین و نیازمند به تعبیرند: رؤیا، اسطورهای شخصی است و اسطوره رؤیایی تهی از فردیت؛ به طور کلی اسطوره و رؤیا در دینامیک روان به گونهای سمبلیک عمل میکنند. ولی در رؤیا اشکال اسطورهای به علت رنجهای رؤیابین از اصل خود منحرفمیشوند، درحالیکه در اسطورهها، مشکلات و مسائلی مطرح میشوند که در مورد تمام افراد بشر صدق میکنند پس، رؤیا کلیدِ شناخت اسطورههاست.
شاهنامۀ فردوسی، اثری حماسی و بهرهمند از ریشههای اساطیری است؛ زیرا حماسه از ترکیب چند عنصر تشکیل میشود که یکی از آنها اسطوره و مایههای اساطیری است و احتمالاً به سبب تشخص یا اهمیت بیشتر این عامل نسبت به عناصر سازندهی دیگر، مانند افسانه، فولکلور، تاریخ و… است که بعضی محققان به طور کلی حماسه را صورت تغییر یافتۀ اسطوره و زاییده از بطن آن دانستهاند»پس اسطوره چونان مامی است که حماسه را در دامان خویش میپرورد بنابر آنچه آمد، فردوسی با نگاهی ژرف به روایتهای پیشین و اسطورهها نگریسته و با آگاهی از جنبۀ نمادین آنها به خواننده نهیب میزند که:
تو این را دروغ و فَسانه مدان به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد
شاهنامۀ فردوسی در برگیرندۀ نمادهای رمزیِ ناخودآگاه جمعی قوم ایرانی است که در آن نمادها تجلی یافتهاند .اما نماد چیست؟در بررسیهای ادبی نماد ( ) واژه یا عبارتی است که بر یک شئ یا واقعه دلالت داشته باشد و آن هم به نوبۀ خود دال بر چیزی باشد یا فراتر از خود دارای مرجعهای مختلف باشد در مکتب یونگ نیز نماد چند پهلو، چند قطبی و مبهم است که به یک چیز خلاصه و تحویل نمیشود ، بلکه واژه یا تصویری است که مفهومی ورای معنای آشکار و واضح خود دارد در شاهنامۀ فردوسی رؤیاها نقش بسیار مهم و چشمگیری در کنش داستان ایفا میکنند. رؤیاهای شاهنامه بهرهمند از تصاویر کهن الگویی ناخودآگاه جمعیاند و ابعاد اساطیری را در برمیگیرند و مختص به اجتماع وسیع انسانیاند؛ رؤیاهایی که راه سعادت و شقاوت قهرمان یا قوم را نمایان میسازند. اکنون با بر بنیان آنچه آمد رؤیای گشتاسپ بررسی خواهد شد.
رؤیای گشتاسپ
توصیف رؤیا: گشتاسپ شبی در رؤیا دید با گرگی همچون نَر اژدهایی تنومند، نبرد میکند. هراسان از خواب برخاست. کتایون از گشتاسپ علت پریشانی را جویا شد. گشتاسپ در پاسخ، رؤیای خود را اینگونه تعبیر کرد: من بخت و تخت خود را در رؤیا دیدم
بدیدی به خواب اندرون رزم گرگ بکردار نر اَژدَهایی سُتُرگ
تحلیل رؤیا: گشتاسپ، فرزند لهراسپ، در اوج جوانی از پدر تاج و تخت پادشاهی را طلب کرد. لهراسپ فرزند را پند داد و گفت:
جوانی هنوز، این بلندی مجوی! سَخُن را بسنج و به اندازه گوی!
س
اما شاهزادۀ جوان از پدر رنجید و پس از مدتی راهی روم شد. در آن سرزمین با کتایون، دختر قیصر روم، ازدواج کرد. گشتاسپ همواره در پی شکار بود تا اینکه یک روز در عالم خودآگاه با گرگ اژدهای بیشۀ فاسقون جنگید و گرگ را هلاک کرد. گشتاسپ نمونۀ کهن الگوی قهرمان است که در غربت، به سوی کمال و خودشناسی گام نهاد؛ چون اسطورۀ قهرمان رایجترین و شناختهترین اسطورههاست. این الگو، هم برای فردی که میکوشد شخصیت خود را کشف و تأیید کند مفهوم دارد و هم برای جامعهیی که نیاز به تثبیت هویت جمعی دارد. کار اصلی اسطورۀ قهرمان انکشاف خودآگاهِ خویشتن فرد است، یعنی آگاهی به ضعفها و تواناییهای خودش به گونهیی که بتواند با مشکلات زندگی روبهرو شود. به محض اینکه فرد توانست آزمایش اولیه را پشت سر بگذارد و وارد مرحلۀ پختگی شود اسطورۀ قهرمان مناسبت خود را از دست میدهد. گویی مرگ نمادین قهرمان سر آغاز دوران پختگی است گشتاسپِ قهرمان در عالم خودآگاه با کشتن گرگ اژدها، به کمال رسید و رؤیایی شگفت انگیز دید. در رؤیا در حال نبرد با گرگی چون اژدهایی نَر بود. این رؤیا بیانگر بروز سایه، همان بخش منفی و سرکوب شدۀ ناخودآگاه است. غول درون از ناخودآگاه برآمده که با توجه به نیرو و توان گشتاسپ گرگ تصور ذهنی نیروی مردانۀ متمرکزی است که با خشم به حرکت درآمده است اما وجود اژدها در روانشناسی یکی از نمادهای رایج ناخودآگاه و مربوط به مرحلۀ ابتدایی و دوران کودکی بشریت است و همچنین اژدها یا هیولا یکی از تصاویر الگویی است و مظهر روح غریزی و مادون است»
گشتاسپ به اعماق ناخودآگاه و ظلمت فرو رفته تا با غول درون و جنبۀ منفی شخصیت خود مبارزه کند تا رهایی یابد و به کمال برسد. به عقیدۀ یونگ، نبرد گشتاسپ با اژدهای درون مبارزه برای رهایی است؛ منِ خویشتن مدام با سایه درگیر است. این درگیری در کشمکش انسان نخستین، برای رسیدن به خودآگاهی به صورت مبارزه میان قهرمان کهنالگویی با نیروهای شرور آسمانی که به شکل اژدها و دیگر اهریمنان نمود پیدا میکنند، بیان شده است. شخصیت قهرمان در میانۀ کشف خودآگاهش، یک امکان نمادین است تا به واسطۀ آن منِ خویشتن ناخودآگاه را به حرکت درآورد و انسان پخته را از تمایلات وابسته به دوران خوش کودکی رها سازد
در واقع گشتاسپ با غلبه بر سایه، این نیروی ویرانگر به پیروزی و کامیابی میرسد؛ چون نبرد میان قهرمان و اژدها شکل فعالتر این اسطوره است و اجازه میدهد مضمون کهن الگویی پیروزی منِ خویشتن بر گرایشهای واپس گرایانه آشکارتر شود. در بیشتر مردم طرف تیره و منفی شخصیت در ناخودآگاه میماند. اما قهرمان درست به وارونه باید متوجۀ وجود سایه باشد تا بتواند از آن نیرو بگیرد. اگر بخواهد به اندازهیی نیرومند شود تا بتواند بر اژدها پیروز شود باید با نیروهای ویرانگر خود کنار بیاید. به بیان دیگر، منِ خویشتن تا ابتدا سایه را مقهور نسازد و با خود همگونش نکند پیروز نخواهد شد
گشتاسپ با دیدن رؤیایی نمادین، هراسان از خواب بر میخیزد؛ اما هنگامی که کتایون علت هراس را از همسر سؤال میکند:
چنین داد پاسخ که من بختِ خویش بدیدم به خواب افسر و تختِ خویش
گشتاسپ، پیام رؤیا را درک کرده؛ زیرا پاداش غلبه بر غول درون، دستیابی به تاج و تخت ایران است. تعبیر رؤیای گشتاسپ همانگونه که خود بیان کرده بود، در عالم خودآگاه به وقوع پیوست و آن هنگامی بود کهقیصر روم در طلب باژ، قالوسِ خردمند را به سوی ایران فرستاد. هنگامی که قالوس پیام قیصر را بازگو کرد، لهراسپ از گفتار او برآشفت. روز بعد با فرزند خود، زریر، مشورت و ایوان را از بیگانگان خالی کرد. سپس قالوس را فرا خواند و گفت:
نبود این هنرها به روم اندرون بُدی قیصر از پیشِ شاهان زبون
کنون او به هر کشوری باژخواه فرستاد و بر ماه بنهاد گاه
قالوس در پاسخ گفت: سُواری نزد قیصر آمده است که شیر بیشه را شکار میکند.قیصر در بزم و رزم سُواری چون او ندیده و دختر خردمند خود کتایون را به او داده است. این جوان گرگی را که همچون فیلی بود، هلاک کرد و کشور روم را نجات داد. لهراسپ گفت: این مرد پرخاشجوی به که مانند است؟
چُنین داد پاسخ که باری نخست به چهره زریرست گویی درست
به بالا و دیدار و فرهنگ و رای زریرِ دِلیرست گویی به جای
س
لهراسپ از شنیدن سخنان قالوس شادمان شد و نسبت به او بسیار مهر ورزید و گفت: به قیصر بگوی با سپاه به جنگ خواهم آمد. سپس مدتی به فکر فرو رفت و زریر را فراخواند وگفت: این غریبه در روم جز برادرت نیست. بیدرنگ، تاج و تخت پادشاهی را به برادرت خواهم سپرد اما این راز را با شخصی در میان مگذار زریر به فرمان پدر با سپاه به راه افتاد تا به مرز حَلَب رسید؛ سراپرده و خیمهها برپا شد. زریر به بارگاه قیصر رفت و پس از ستایش قیصر و رومیان گفت: این بنده گشتاسپ از بندگی به ستوه آمد و از بارگاه شاه ایران فرار کرد و در اینجا چنین جایگاهی یافته است. سپس پیغام لهراسپ را به قیصر داد:
به قیصر زِ لهراسپ پیغام داد که گر دادگر سر بپیچد زِ داد
از این پس نشستم به رومست و بس به ایران نمانیم بسیار کس
تو زایدر برو، گر بیارای جنگ سَخُن چون شنیدی نباید درنگ
نه ایران خَزَر گشت و اِلیاس من که سر بر کشیدی از آن انجمن
قیصر نیز در پاسخ به زریر گفت: من آمادۀ جنگم و هراسی ندارم. تو اکنون فرستادهای، بازگرد. پس از رفتن زریر، گشتاسپ که تا کنون سکوت کرده بود، به قیصر گفت: من پیش از این نزد شاه ایران بودم و سپاهیان از هنر نمایی من در جنگ آگاهند، پس بهتر است با آنان سخن بگویم و خواست تو را برآورده کنم. سرانجام گشتاسپ برای رای زنی با زریر به سمت سپاه ایران رفت: سپاهیان با دیدن گشتاسپ، در برابر او تعظیم کردند و زریر، برادر را در بَر گرفت و گفت: پدر تاج و تخت را به نزد تو فرستاد، اکنون ایرانیان فرمانبردار و مطیع تو هستند. گشتاسپ شادمان برتخت سلطنت نشست و تاج برسر نهاد. سپس سپاه ایران به همراه پادشاه خود و همراهان به سوی ایران به راه افتادند. گشتاسپ در عالم خودآگاه بر تخت نشست و صد و بیست سال پادشاهی کرد.
شاهنامه بهرمند از رؤیاهایی با سرشت جمعی –اسطوره ای است که نقش بسیار مهمی در پیشبرد داستان دارند؛ رؤیای گشتاسپ رؤیایی بزرگ است که بر اساس مکتب یونگ پیامد آن واگذاری تاج و تخت ایران به گشتاسپ است؛ او با مهار سایۀ منفی روان به خویشتن دست یافت و پاداش قهرمان نیز پادشاهی سرزمین ایران است...
س
ن
نوخسروانی ها
نه رویینه این دل؛ نه فرّیش بود
نه مرهم ز سیمرغ ؛ پرّیش بود
به تن ؛ جامه زخم کرد از نخست...
علیرضا رجبعلیزاده کاشانی نوخسروانی ها
سلسله جلسات " خوانش و شرح شاهنامه" علیرضا رجبعلیزاده کاشانی جمعه ها مجموعه ساربوک از ساعت
حماسه ارمنی دلاوران ساسون و شاهنامه
(قسمت چهارم)
مضامین و بنمایههای مشترک و مشابه:
۳. آزمون ازدواج:
در حماسه ارمنی برای ازدواج با زرّینموی چهلطرّه آزمونهایی تعیین شده است که خواستگار دختر باید از عهده آنها برآید. این آزمونها عبارت است از: بیرون آوردن انگشتر از دهان اژدهای دریایی، برداشتن سیب طلایی از بالای ستون و گرز از فراز برج و زورآزمایی با یلان مسشهر که ساناسار همه را انجام میدهد و زرّینموی را به همسری میگیرد.
در جای دیگر، داوید خواستگار خندوت شاهزاده ایرانی ساکن تبریز است و پدر دختر شرط این ازدواج را نبرد با شاپور فرمانروای توران و پیروزی بر او تعیین میکند. داوید شاپور را میکشد و سرش را به تبریز میآورد، اما چون یلان دیگر نیز برای ازدواج با خندوت لشکرکشی کردهاند دختر شرط میکند "هر کس بهخاطر من به عرصه جنگ رود، شوی من خواهد شد" و دوباره داوید میرود و پس از موفقیت با خندوت ازدواج میکند. گوهر خاتون دختر سلطان پاجیک نیز خود دو بار مهارت و لیاقت مهر کوچک پسر داوید را میآزماید و بعد از سربلندی پهلوان به همسری او درمیآید.
در جوامع و قبایل کهن یکی از آیینهای پرتکرار ازدواج، مراسم یا سنت "آزمودن خواستگاران" بوده است. بدینمعنی که یا پدر دختر و یا خود او به شیوههای مختلف، خردمندی و غالباً زور و مردیِ جوان جوانان را میسنجدیدند و هر کس را که از عهده آزمون آزمونها برمیآمد به دامادی یا همسری برمیگزیدند. منظور از این کار اطمینان از شایستگی خواستگار و مهمتر از آن، مطابق این باور زنسالارانه که ازدواج با دختر شاه سبب پادشاهی داماد خواهد شد، تایید تواناییهای شهریار آینده بوده است.
در شاهنامه، قیصر روم که از ازدواج دختر مهترش کتایون با گشتاسپ ناخشنود است برای ازدواج دو دختر دیگرش شرط تعیین میکند و آن کشتن گرگ بیشه فاسقون و اژدهای سقیلاست.
پرسش سرو فرمانروای یمن از پسران فریدون که خواستگار دختران اویند ظاهراً امتحان تیزهوشی جوانان است و پس از پاسخ درست پسران، سرو "مِهین را به مِه داد و کِه را به کِه"
پرسش موبدان از زال و هنرنمایی رزمی او در پیشگاه منوچهر نیز میتواند از آزمونهای ازدواج باشد و پس از موفقیت زال در این دو آزمایش خرد و پهلوانی است که منوچهر موافقت رسمی خود را برای پیوند او با رودابه اعلام میکند.
ادامه دارد...
س
"شاهنامه و پژوهش های تازه؛ پیرامون تاریخ نگاری، هنر و جامعه ایرانی"
غزال دبیری و دیگران
ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی
چاپ دوم: ۱۳۹۷
س
نام بیستویکمین روزِ ماه رامروز یا رامه است. رام یا رامه در اوستا همواره با مهر همراه است و رام بخشندهٔ چراگاه خوب است. گُل خیریِ زرد گُلِ این روز است. منوچهری سفارش میکند: می خور کت باد نوش، بر سمن و پیلگوش روزِ رش و رام و جوش، روزِ خور و ماه و باد
س
نام بیستمین روزِ ماه بهرامروز است. بهرام ایزدِ زور و نیروست و یاریگر ایرانیان در جنگها. در متونِ کهن، بهویژه متونِ حماسی، از بهرام بسیار نام برده شدهاست. بجنبید قیصر به بهرامروز به نیک اختر و فالِ گیتیفروز
س
نام نوزدهمین روزِ ماه فروردینروز است. فرَوَهر یا فرهوشی از نیروهای پنجگانهٔ انسان است که نگاهبان همهٔ موجودات است، پیش از عالم ماده آفریده شده و پس از مرگ موجودات نیز وجود دارد. هر موجودی و هر آفریدهای و حتی ایزدان، فرَوَهرِ ویژهٔ خود را دارند. فرَوَهر هیچگاه آلوده به ناپاکی و نادرستی نمیشود، پاک میمانَد و پس از مرگ همچنان پاک بهسوی خداوند بازمیگردد. در فروردینروز از فروردینماه، که نامِ روز با نام ماه برابر میشود، جشن بزرگ فروردگان یا فروردین برای شادی فروهرها برگزار میشود.
س
رشْن
نام هجدهمین روزِ ماه رَشنروز است. رَشن ایزد دادگری و راستی است و در دیگر جهان با یاری مهر و سروش، داورِ کردار نیک و بد روانهاست. روان درگذشته پس از سه روز بر روی چینِوَد پل (برابر با پل صراط) با رَشن روبهرو میشود تا نتیجهٔ کردار نیک و بد خود را ببیند.
س
نام هفدهمین روزِ ماه سروش است. سروش، ایزد فرمانبرداری و از بزرگترین ایزدان ایرانی است. نگاهبانی مردمان با اوست و در دیگر جهان با یاری ایزدِ مهر و رَشن داورِ کردار نیک و بد روانهاست. لقب سروش پاک و پرهیزگار است. در باور ایرانیان، سروش با دیو تنبلی و خواب مبارزه میکند و خروس همکار اوست. سروش همواره درونمایهٔ شعر فارسیسرایان کهن بودهاست: گوش نامحرم نباشد جای پیغامِ سروش
س
نام شانزدهمین روزِ ماه، مهر است. ایزد مهر نخستین و بزرگترین ایزد آریایی است. مهر و خورشید یکی نیستند و مهر، ایزد عهد و پیمان است و فرشتهٔ فروغ و روشنایی. در روز مهر از ماه مهر، یکی از بزرگترین جشنهای ملی ایرانیان به نام مهرگان برگزار میشود. مهرگان درونمایهٔ شعر بسیاری از فارسیسرایان کهن است. جشن و آیین ویژهٔ مهرگان یادگار روزگار فریدون و پس گرفتن ایران از دست ضحاک ماردوش است. به روایت سلمان فارسی، خداوند درنوروز یاقوت و در مهرگان زَبَرجَد را از زمین بیرون آورد. بنابراین، برتری این دو روز بر دیگر روزها مانند برتری این دو سنگ بر دیگر جواهر است.
س
نام پانزدهمین روز ماه دیبهمهر است. روزهایی که با نام دَی شناخته میشود، یعنی روزهای نخست و هشتم و پانزدهم و بیستوسوم و بیستوچهارم هر ماه منسوب به خداوند است و با هرمزد روز یعنی روزِ نخستِ ماه پیوند دارند. این روزها را روز دین یا روز خدا گویند.
س
نام چهاردهمین روز ماه، گوشروز است. نام دیگر این ایزد درواسب است و درواسب ایزدِ نگاهبان و پشتیبانِ جانوران است.
س
نام سیزدهمین روزِ ماه، تیرروز یا تیشترروز است. تیشتر هم نام ایزدِ باران است و هم نامِ پرنورترین ستارهٔ آسمان. ستارهٔ تیر با نامهای شِعرای یمانی یا عطارد یا سیریوس نیز شناخته میشود. در باور ایرانیان، ستارهٔ تیر سپاهبَد خراسان است. در تیرروز از تیرماه، که نام روز با نام ماه برابر میشود، جشنی ملی به نام تیرگان برگزار میشود. در این جشن برای نوعروسان و نودامادان پیشکش میبرند.
س
نام دوازدهمین روزِ ماه، ماهروز است. ماه پشتیبان جانوران مفید و گیاهان است. ابوریحان میگوید در ماهروز آب دریاها امتداد مییابد و زیاد میشود. ارزش ماه نزد ایرانیان بهاندازهای بود که به آن سوگند میخوردند: به رخشنده خورشید و تابنده ماه.
س
کتاب جهان نمای تاریخ ایران
(مجموعه ای از نقشه های تاریخی و آگاهی های ارزنده درباره شاهنشاهان ایرانی، از هخامنشیان تا پهلوی)
پژوهش: دکتر هوشنگ طالع
انتشارات سمرقند
س
سودابه و سیاوش از منظری دیگر.
١٧ ارديبهشت ماه ١٣٩٧
ایده ها برای استارت آپ موجب رونق کسب و کارهای اینترنتی
آینده / استارت آپ
استارتآپها ادبیات بازار سرمایه را بلدند؟
استارت آپ
صدور تاییدیه دانش بنیانی شتابدهنده صدر فردا
اخبار / استارت آپ
اپلیکیشن شارژاپ
گوناگون / استارت آپ / رپرتاژ آگهی / بازتاب
جذابترین ایدههای B2B در سال 2020
استارت آپ
تعریف استارت آپ startup
دانشنامه / استارت آپ / مقاله
۱۰ استارتاپ که بدون سرمایه به سوددهی رسیدند
استارت آپ
ایده ها و پیشنهاد برای استارت آپ در سال جدید
راهکارها و ترفند ها / استارت آپ
استارتآپ ایرانی؛ مرجع اول زنان افغان
استارت آپ
شروع یک کسب و کار نوپا پلتفرمی
استارت آپ
برنامه شبکه اجتماعی تیندر
گوناگون / معرفی وب سایت / استارت آپ
10 استارت آپ برتر تاکسیرانی جهان
استارت آپ
پخت پیتزاهای هیجان انگیز با هوش مصنوعی
آینده / استارت آپ
ایده های استارتاپی فراموش شده
دورنما / بازار / استارت آپ
اپل، استارتاپ فناوری خودران Drive.ai را تصاحب کرد
استارت آپ
بررسی مهمترین چالشهای تیمهای استارتاپی
استارت آپ
نگرانی کاربران از هزینه تعمیر و تامین قطعات
گفت و گو / بازار / استارت آپ
مصاحبه با مدیرعامل و بنیانگذار استارتاپ Moz
گفت و گو / استارت آپ
آشنایی با استارت آپ های حوزه مدیریت آب
استارت آپ
راه اندازی ۷۰ استارت آپ توسط نخبگان ایرانی
استارت آپ
معرفی هشت استارتآپ موفق ایرانی در حوزه فینتک
استارت آپ
اولین مرورگر شرعی دنیا
استارت آپ
از صفر تا پیست
استارت آپ
معرفی برترین استارتاپهای CES 2019
اخبار / استارت آپ
ازدواج با فرد ثروتمند یا خوش اخلاق
سبک زندگی / برترین ها
هدف از تشکیل خانواده چیست
سبک زندگی
اول عاشق شویم، بعد ازدواج کنیم
سبک زندگی
خانواده چیست
سبک زندگی
مشاوره خانواده چیست؟
سبک زندگی
اولویتهای پسانداز خانواده چیست؟
سبک زندگی
هزینه های خانواده چیست؟
سبک زندگی
راهکار بیشتر حرف زدن اعضای خانواده چیست؟
سبک زندگی
چرخه زندگی و خانواده چیست؟
سبک زندگی
اهداف و اصول تشکیل خانواده
سبک زندگی
آموزش جنسی نادرست به سبک خانم جلسه ای
سبک زندگی
لطفا تماشاچی آزار زنان نباشید!
سبک زندگی
کودک آزاری؛ از نشانهها و دلایل تا درمان
گزارش / سبک زندگی / پرورش کودکان
روش های تعیین هدف و مسیر زندگی برای رسیدن به موفقیت
سبک زندگی
مجله اینترنتی دیپروتد نشریه مجازی بر بستر اینترنت به مسائل آموزشی و مقالات پیرامون کسب وکار های نوپا یا استارت آپ ها و سبک زندگی است فعالیت و محتوای مطالب ارائه شده در سایت همه بیشتر در حوزه مدیریت، کارآفرینی ، روانشناسی ،اقتصادی و فناوری اطلاعات است نام اصلی دیپروتد "ریشه های عمیق " با مجوز رسمی از هیات نظارت برمطبوعات مشغول به فعالیت است
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
تمامی حقوق برای سایت فوق محفوط است.
S-TECH: ایرانی توانمند | Powered by: مجله اینترنتی دیپروتد