امام علی علیه السلام
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) امام اول شیعیان، چهارمین خلیفه اهل سنت، جانشین بر حق، داماد و پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وی فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و پدر امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و زینب کبری سلام الله علیها است. ایشان در سیزدهم رجب، سی سال پس از واقعه اصحاب فیل در داخل خانه کعبه متولد شدند. پس از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان اولین مردی بودند که اسلام آوردند و در تمام سختی ها یار و یاور پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند. حضرت در سال 40 هجری در 63 سالگی به دلیل کینه ای که خوارج نسبت به ایشان داشتند و به دست ابن ملجم مرادی به شهادت رسیدند.
نام و نسب
پدر ایشان ابوطالب عموی گرامی رسول خداصلی الله علیه و اله و مادرش فاطمه بنت اسد نام داشتند که هر دو از تیره بنی هاشم از قبیله قریش در مکه بودند.[۱] علی بن ابی طالب 10 سال پیش از بعثت رسول خدادر روز جمعه سیزدهم ماه رجب[۲] در خانه کعبه [۳] متولد شد.
مرقد امام علی علیه السلام در نجف اشرف
هنگامى که امام علیه السلام متولّد شد، مادرش فاطمه بنت اسد، او را «حیدره» (به معنای شیر) نامید. سپس او و ابو طالب، به الهام الهى توافق کردند که وى را «على» بنامند.
به نقل از فاطمه بنت اسد: من به درون کعبه رفتم و از میوه ها و روزى هاى بهشتى خوردم. پس چون خواستم بیرون بیایم، کسى مرا ندا داد: «اى فاطمه! او را «على» بنام که او على (بلند مرتبه) است و خداوندِ علىّ اعلى مى فرماید: «نامش را از نام خود برگرفته ام و به ادب خود، تربیتش کرده ام و بر دشوارى هاى دانشم آگاهش کرده ام. اوست که بت ها را در خانه ام مى شکند، و اوست که بر بام خانه ام اذان مى گوید و مرا تقدیس و تمجید مى کند. پس خوشا به سعادت کسى که دوستش بدارد و اطاعتش کند، و واى بر کسى که سرپیچى اش کند و دشمنش بدارد!»». [۴]
علی علیه السلام، کنیه هاى متعدّدى داشته که مشهورترین آنها «ابوالحسن» است [۵]. کنیه های دیگر ایشان، ابو الحسین، ابوالسبطین [۶]، ابوالریحانتین و ابوتراب است. از روایات، چنین بر مى آید که کنیه «ابوتراب»، محبوب ترین کنیه نزد امام علیه السلام بوده است و هرگاه ایشان را با آن مى خوانده اند، شادمان مى شده است. [۷]
همسران و فرزندان
مورخان تعداد همسران ایشان تا هنگام شهادت را نه نفر ذکر کرده اند [۸] اولین ازدواج حضرت در سن 24 سالگی و با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است و ایشان تا زمان شهادت فاطمه همسر دیگری نداشتند. برخی از همسران ایشان بعد از فاطمه سلام الله علیها امامه دختر ابی العاص [۹] اسماء دختر عمیس[۱۰] فاطمه دختر حِزام (ام البنین)[۱۱]بودند. مورّخان، بر عدد واحدى در تعداد فرزندان امام على علیه السلام اتّفاق ندارند. شیخ مفید، آنان را ۲۷ پسر و دختر مى داند[۱۲] و ابن سعد، تعداد آنان را به ۳۴ نفر مى رساند[۱۳] و مِزّى، آنان را ۳۹ نفر مى شمارد[۱۴]. اختلاف موجود در
کتاب هاى تاریخى را مى توان ناشى از تداخل نام ها و کنیه ها و تکرار برخى از آنها دانست. فرزندان آن حضرت از حضرت فاطمه سلام الله علیها عبارتند از:
امام حسن علیه السلام
امام حسین علیه السلام
حضرت زینب سلام الله علیها
حضرت ام کلثوم سلام الله علیها[۱۵]
حضرت عباس علیه السلام فرزند ام البنین و محمد بن حنفیه فرزند خوله بنت جعفر، دو فرزند دیگر آن حضرت هستند که شهرت تاریخی دارند.
القاب امام
امام علی علیه السلام، القاب و اوصاف بسیارى دارد که هر کدام، اشاره دارد به بُعدى از ابعاد والاى شخصیت ایشان دارد. بیشتر این القاب را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)به ایشان داده بودند. برخى از این القاب چنین اند: «أعلمُ الاُمّه»، «أقضَى الاُمّه»، «أوّلُ مَن أسلَمَ»، «أوّلُ مَن صلّى»، «خیر البشر»، «أمیر المؤمنین»، «إمام المتّقین»، «قائد الغُرِّ المُحَجَّلین»، «سیّد المسلمین»، «سیّد المؤمنین»، «یعسوب المؤمنین»، «الأنزع البطین»، «عمود الدین»، «سیّد الشهداء»، «سیّد العرب»، «رایه الهدى»، «باب الهدى»، «حَیدر»، «المرتضى»، «الولىّ» و «الوصىّ» [۱۶] و. . . . .
در میان القاب على علیه السلام، دو لقب از بقیه مشهورتر است:
امیرالمؤمنین :
بر اساس برخی روایات لقب «امیر المؤمنین»، اختصاص به على علیه السلام داشته و دیگران حتی سایر امامان معصوم علیهم السلام را با این لقب نمی خوانند.[۱۷] به عنوان نمونه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: آن گاه که شبانه به آسمان برده شدم و میان من و پروردگارم فاصله اى جز به اندازه دو سرِ کمان یا کمتر از آن نبود، پروردگارم آنچه که باید به من وحى کند، وحى کرد و سپس فرمود: «اى محمّد! به على بن ابى طالب، امیر مؤمنان، سلام برسان، که پیش از او هیچ کس را به این نام ننامیده ام و پس از او نیز کسى را به این نام نمى نامم». [۱۸]
وصی :
این عنوان، در زمان حیاتِ پیامبر صلی الله علیه و آله برای على علیه السلام مشهور بود زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله در زمان حیات خود بارها و بارها ایشان را با این عنوان یاد کردند. به عنوان نمونه در روز دعوت خویشاوندان که به یوم الدار یا یوم الانذار معروف است فرمودند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»؛ این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید»[۱۹]
دوران کودکی امام علی علیه السلام
زمانی که علی (ع) خردسال بود قریش دچار قحطی شد. همین امر باعث شد پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوطالب که فرزندان زیادی داشت و نگهداری آنها در شرایط قحطی برایش دشوار شده بود پیشنهاد بدهد که سرپرستی علی علیه السلام را به او بسپارد. ابوطالب این پیشنهاد را پذیرفت و علی علیه السلام به خانه پیامبر وارد شد. [۲۰] رسول خدا (ص) محبت فراوانی به علی علیه اسلام داشت و در تربیت او بسیار دقیق و کوشا بود. امیرالمؤمنین (ع)در مورد آموزش و پرورش خویش به دست رسول خدا (ص) در خطبه قاصعه می فرمایند: «شما موقعیت مرا نزد پیامبر خدا به سبب خویشاوندى نزدیک و منزلت ویژه ام مى دانید. به گاه کودکى ام مرا در دامنش مى نهاد و به سینه اش مى چسبانْد، و در بستر خویش جایم مى داد، و مرا به تن خویش مى سود، و بوى خوشش را به [مشام ]من مى رسانْد، و غذا را مى جوید و لقمه لقمه در دهانم مى نهاد. از من نه سخن دروغى شنید و نه کار خطایى دید. بى تردید، خداوند از همان اَوانِ از شیر گرفته شدنِ پیامبر صلى الله علیه و آله، بزرگ ترین فرشته را از میان فرشتگانش شب و روز، همراه او ساخت تا راه بزرگوارى و محاسن اخلاقى جهان را بپیماید و من هماره در پى او بودم، همچون بچّه شتر از شیر گرفته شده در پىِ مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانه اى برایم بر پا مى داشت و مرا به پیروى اش وا مى داشت [۲۱]. »
حضرت علی علیه السلام در دوران رسالت پیامبر اسلام
اولین مردی که بلافاصله پس از بعثت رسول خدا (ص) با ایشان بعیت کرد و رسالت ایشان را پذیرفت، امام علی (علیه السلام) بود. [۲۲] رسول اکرم صلی الله علیه و آله، در این باره به اصحاب چنین فرمودند: «نخستین کسی که در روز رستاخیر با من در حوض (کوثر) ملاقات می کند پیش قدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است». [۲۳]
نجات جان پیامبر (ص) در شعب ابی طالب
در مدت سه سالی که مسلمانان مکه تحت محاصره اقتصادی قریش بودند و در شعب ابیطالب اسکان داشتند، علی علیه السلام که نوجوان بود به فرمان پدرش ابوطالب در بستر پیامبر می خوابید تا در صورت هجوم شبانه قریش پیامبر خدا صلی الله علیه و اله آسیبی نبیند.[۲۴]
لیله المبیت
در سال سیزدهم بعثت،بااوج گرفتن فشار مشرکان مکه بر مسلمانان و همچنین دعوت مردم یثرب(مدینه) از رسول خدا صلی الله علیه و آله زمینه مهاجرت مسلمانان به یثرب فراهم شد. در این شرایط مشرکان قریش تصمیم به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله گرفتند. آنها 40 نفر از قبایل مختلف را برگزیدند تا شبانه به خانه پیامبر هجوم برده و ایشان را در بستر به قتل برسانند. رسول خدا به وحی الهی از این نقشه آگاهی یافته و از علی علیه السلام خواستند تا برای فریب قاتلان، در بستر ایشان بخوابد تا ایشان شبانه به سمت یثرب حرکت کنند. به این ترتیب در شبی که به «لیله المبیت» معروف شد علی علیه السلام فداکارانه در بستر پیامبر خوابید و پیامبر در غفلت مشرکان به مدینه مهاجرت نمود.[۲۵] آیه 207 سوره بقره به مناسبت این واقعه در شأن علی علیه السلام نازل شد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.
حضرت علی علیه السلام در جنگ ها و غزوات صدر اسلام
پس از هجرت مسلمانان به مدینه، غزوات پیامبر با مشرکین و منافقین و اهل
کتاب آغاز شد. علی علیه السلام به جز غزوه تبوک که به فرمان پیامبر برای جلوگیری از دسیسه مشرکان و فتنه احتمالی منافقان در مدینه ماند. [۲۶] در همه این جنگها حضور داشت [۲۷] و در تمام این جنگها پرچمدار مسلمین بود.[۲۸] سیره نویسان از رشادتها و فداکاری های علی علیه السلام در این غزوات فراوان نوشته اند.
در جنگ بدر علی علیه السلام جلوتر از دیگران می جنگید و نیمی از کشتگان قریش با شمشیر او هلاک شدند.[۲۹]
در جنگ احد نافرمانی گروهی از مسلمانان از دستور پیامبر صلی الله علیه و اله موجب شد سپاه مشرکان از پشت سر به سپاه مسلمانان یورش برد. در این شرایط سخت که بسیاری از اصحاب از معرکه گریختند علی علیه السلام فداکارانه به دفاع از پیامبر (ص) در برابر حمله مشرکان پرداخت. [۳۰] تا آنجا که زخمهای فراوان برداشت [۳۱] و شمشیرش شکست [۳۲]در این جنگ پیامبر صلی الله علیه و اله درباره علی علیه السلام فرمود: «هُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»؛ علی از من است و من از علی هستم. [۳۳]و جبرئیل در آسمان ندا داد: «لا سیف إلّا ذو الفقار و لا فتى إلّا علیّ» [۳۴]
در جنگ خندق یا احزاب مشرکان با سپاه ده هزار نفری به جنگ مسلمین آمدند و مسلمانان با کندن خندق در اطراف مدینه مانع یورش آنها شدند. با این وجود عمر بن عبدود که از زبده ترین جنگجویان عرب بود از خندق گذشت و مبارز طلبید. جز علی علیه السلام کسی برای مبارزه برنخواست. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به دست خویش عمامهاى بر سر امام نهاده او را دعا کرد و به سوى عمرو فرستاد. جنگ سختی در گرفت و در نهایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عمر را از پای در آورد[۳۵] رسول خدا درباره مبارزه علی علیه السلام در جنگ احزاب فرمود: «لمبارزه علی بن أبی طالب عمرو بن عبد ود یوم الخندق أفضل من عمل أمتی إلى یوم القیامه»؛ مبارزه علی با عمر بن عبدود در روز خندق از عبادت همه امت من تا روز قیامت بالاتر است.[۳۶]
در جنگ خیبر پس از اینکه سپاه مسلمین یک بار به فرماندهی ابوبکر و بار دیگر به فرماندهی عمر موفق به گشودن قلعه قموص نشده و از میدان گریختند [۳۷] رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فردا پرچم را به مردى خواهم داد که از میدان مبارزه فرار نمی کند، خداوند و رسول او را دوست دارند، و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، وى هرگز از جنگ فرار نمی کند تا آنگاه که خداوند قلعه هاى محکم را به دست او بگشاید». فردا رسول خدا صلی الله علیه و آله پرچم را به دست علی علیه السلام سپرد و او با فتح و پیروزی بازگشت. [۳۸] در این جنگ پهلوان یهودیان به نام مرحب به دست علی علیه السلام کشته شد.[۳۹] همچنین در این جنگ امیرالمؤمنین علی (ع)درب قلعه قموص که 40 نفر به سختی قدرت جابجاکردنش را داشتند از جا کند.[۴۰]
پس از فتح مکه به دست مسلمانان، علی علیه السلام به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد کعبه شده و به فرمان پیامبر بر دوش ایشان قرار گرفت و بتهای کعبه را سرنگون کرد و کعبه را از آلودگی بتها پاک نمود. [۴۱]
بعد از فتح مکه قبایل هوازن و ثقیف از شهر طائف هم دست شده و تصمیم به جنگ با مسلمانان گرفتند. در این غزوه مسلمانان که از نظر تعداد رزمندگان و امکانات وضعیت خوبی داشتند دچار عجب و غرور شدند و با شبیخون دشمن غافلگیر شده و پیامبرخدا را رها کرده و از میدان گریختند. جز چند نفر از جمله علی بن ابی طالب علیه السلام که مردانه از رسول الله دفاع کردند. پایمردی این گروه باعث شد سایر مسلمان به میدان بازگشته و مسلمانان به پیروزی برسند. [۴۲]
علی و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول 23 سال رسالتشان بارها به جانشینی و خلافت علی علیه السلام تأکید نمودند
یوم الدار و تعیین علی علیه السلام به جانشینی پیامبر
سال سوم بعثت با نزول آیه «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»[۴۳]؛ «و خویشان نزدیکت را بیم ده» ، پیامبر خدا مأمور به ابلاغ رسالتش به خویشاوندان و نزدیکان خود شد. ایشان مجلسی با حضور فرزندان عبدالمطلب ترتیب داد و به ایشان فرمود: «اى بنى عبد المطّلب! به خدا سوگند، هیچ جوانى را در عرب نمى شناسم که براى قومش چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام و خداى متعال به من فرمان داده که شما را به آن فرا بخوانم. پس کدامتان مرا بر این امر، یارى مى دهد تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟». جز علی بن ابی طالب علیه السلام کسی پاسخ مثبت نداد. پیامبر صلی الله علیه و آله دست بر گردن علی علیه السلام انداخت و فرمود: «این، برادر و وصى و جانشینم در میان شماست. پس گوش به فرمان و مطیعش باشید».[۴۴] »
غدیر خم
اواخر عمر شریف رسول اکرم صلی الله علیه و آله مسلمین را فرمان دادند تا همراه ایشان در آخرین حج رسول خدا شرکت کنند. در راه بازگشت در منطقه ای به نام غدیر (جایی که کاروانیان از هم جدا می شدند) آیه ای نازل شد. «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَایهَْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِین» [۴۵]
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمان توقف دادند و در آن جا خطبه معروف غدیر را قرائت فرمودند و حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی نمودند. خود حضرت در این باره می فرمایند: «پیامبر خدا به قصد حجه الوداع بیرون آمد. سپس (در بازگشت)، به غدیرخم رسید. به دستور او برایش چیزی شبیه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوی مرا گرفت (و بالا برد)، تا آن جا که سفیدی زیر بغلش دیده شد و با صدای بلند، در همان جایگاه گفت: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!». پس با ولایت من، ولایت خدا و با دشمنی با من، دشمنی با خدا محقق می شود. خداوند عزوجل در آن روز، نازل کرد:«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» [۴۶] پس، ولایت من مایه کمال دین و رضایت پروردگار بلند مرتبه است.[۴۷]
حدیث منزلت
حدیث منزلت حدیث معتبر پیامبر نزد اهل سنت و شیعه است که به علی علیه السلام فرمود:«أنتَ مِنّى بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسى، اِلّاأنّه لانَبىَّ بَعدى» [۴۸] تو نسبت به من مثل هارون به موسی هستی به جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. لازم به توضیح است که بر اساس آیات قرآن هارون علیه السلام دارای 5 جایگاه بود:
وزارت: با توجه به آیه: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً»[۴۹]
برادری و اخوت با توجه به کلام موسی علیه السلام در آیه: «هارُونَ أَخی» [۵۰]
قرابت: با توجه به واژه اهلی در آیه:«وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی» [۵۱]
خلافت: َ «قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی»[۵۲] موسى به برادر خود هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش
نبوت: با توجه به آیه: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا» [۵۳]
بر اساس حدیث منزلت و با توجه به این آیات علی علیه السلام به جز نبوت سایر مناسب هارون علیه السلام از جمله خلافت را داشته است.
آیه ولایت
آیه 55 سوره مائده است که در شأن علی علیه السلام نازل شد: «إِنّما وَلیکُمُ اللهُ و رَسولُهُ والّذینَ ءَامَنوا الَّذینَ یقِیمُونَ الصَّلوهَ و یؤتُونَ الزَّکوه و هُم راکِعونَ»ولی شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته، در رکوع زکات میدهند. و ان زمانی بود که نیازمندی به مسجد آمد و علی علیه السلام در حال رکوع انگشترش را به او بخشید. این شأن نزول در منابع حدیثی فراوان شیعه و اهل سنت بیان شده و همه مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت نزول این آیه را در شأن علی علیه السلام دانسته اند. [۵۴]
آیه اولی الامر
آیه 59 سوره نساء که به آیه اطاعت نیز نامیده می شود و مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر صلى الله علیه و آله و اولى الأمر فرمان داده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ...» که در روایات فراوان منظور از اولی الامر ائمه علیهم السلام دانسته شده است.[۵۵]از جمله حدیث پیامبرصلی الله علیه و اله که فرمود:«هُوَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ»[۵۶]
سقیفه و غصب خلافت پیامبر
رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در 28 صفر سال 11 هجری واقع شد. در حالیکه علی علیه السلام و برخی از اصحاب مشغول تجهیز پیکر پاک رسول الله بودند عده ای از مهاجرین و انصار بدون توجه به سفارشات مکرر پیامبر صلی الله علیه و اله نسبت به جانشینی علی علیه السلام در مکانی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند.[۵۷] حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «به خدا قسم، فرزند ابوقحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهن در بر کرد هر چند که علم دارد، من برای خلافت مانند محور آسیاب هستم که علم و فضیلت از سر چشمه من مانند سیل سرازیر میشود و پرندگان هوا به اوج مقام من نمیرسند».[۵۸]
امیرالمؤمنین (علیه اسلام) در زمان خلفا
رویکرد امیرالمؤنین در برخورد با خلفا به دو صورت بود:
اگر خطری اسلام و مسلمین را تهدید می کرد و یا تصمیم اشتباهی از جانب خلفا موجب انحراف بیشتر در دین می شد، ایشان صرفاً به عنوان یک مشاور به خلفا مشورت می دانند تا اسلام بیش از این نابود نشود. مانند مشورت نظامی حضرت در نحوه مقابله با سپاه ایران در جنگ نهاوند یا کمک به خلفا در تصحیح برخی از احکام دینی که به اشتباه صادر می کردند.
اگر کمک حضرت به خلفا موجب بالارفتن موقعیت این افراد در نزد مسلمین می شد و یا در جهت تامین منافع آنان بود از دادن کمک به آنها خودداری می کردند. مانند عدم همراهی عمر در سفر به شام که موجب شکایت عمر به ابن عباس شد.
البته این مشورت ها در طول مدت 25 سال خانه نشینی حضرت بسیار محدود است[۵۹] و بیشتر مربوط به زمان عمر بن خطاب می باشد. در بسیاری از موارد زمانی که خلفا از دادن حکمی فقهی و قضایی درمانده می شدند یا قادر به پاسخگویی سؤالات مردم و بعضاً اهل
کتاب نبودند، اینان را به نزد امیرالمؤمنین (علیه اسلام) می فرستادند.
فعالیت های امام در دوران غاصبان خلافت
فعالیت های امام علیه السلام در این دوره در امور زیر خلاصه می شد:
عبادت خدا آن هم به صورتی که در شأن شخصیتی مانند حضرت علی علیه السلام بود؛ تا آن جا که امام سجاد علیه السلام عبادت و تهجد شگفت انگیز خود را در برابر عبادت های جد بزرگوار خود ناچیز می دانست.
پاسخ به پرسش های دانشمندان ملل و نحل دیگر، بالاخص یهودیان و مسیحیان که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله برای تحقیق درباره ی اسلام رهسپار مدینه می شدند و سؤالاتی مطرح می کردند که پاسخگویی جز حضرت علی علیه السلام، پیدا نمی کردند. اگر این خلا به وسیله ی امام علیه السلام پر نمی شد جامعه ی اسلامی دچار سرشکستگی شدیدی می شد.
بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت و در مورد آن ها نصی در قرآن مجید و حدیثی از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در دست نبود. قسمتی از داوری های امام علیه السلام و استفاده های ابتکاری و جالب وی از آیات در
کتاب های حدیث و تاریخ منعکس است.
تربیت و پرورش گروهی که ضمیر پاک و روح آماده ای برای سیر و سلوک داشتند، تا در پرتو رهبری و تصرف معنوی امام علیه السلام بتوانند قله های کمالات معنوی را فتح کنند و آن چه را که با دیده ی ظاهر نمی توان دید با دیده ی دل و چشم باطنی ببینند.
کار و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان؛ تا آن جا که امام علیه السلام با دست خود باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود و سپس آن ها را در راه خدا وقف می کرد.
در دوران ابوبکر
مناظره با دانشمندان بزرگ یهود. [۶۰]
پاسخ قانع کننده به دانشمند مسیحی. [۶۱]
داوری حضرت علی درباره یک مرد شرابخوار. [۶۲]
در دوران عمر
در زمان خلافت خلیفه دوم، هرگاه که مشکلی او را در مانده می کرد و کسی قادر به پاسخگویی آن نبود، به نزد امیرالمؤنین علیه اسلام می رفت. خلیفه دوم در این باره می گوید: «ى ابو الحسن! من از زندگى با کسانى که تو در میانشان نباشى، به خدا پناه مى برم[۶۳]. » و یا در جایی دیگر می گوید: «اگر على نبود، عمر هلاک مى شد[۶۴]. »از جمله این مشورت ها عبارت اند از:
مشورت درباره نحوه مقابله با سپاه عظیم ایران در جنگ نهاوند . [۶۵]
مشورت در فتح بیت المقدس. [۶۶]
تعیین مبدأ تاریخ اسلام که حضرت. سعید بن مُسَیَّب نقل می کند: «عمر، مردم را گرد آورد و از آنان پرسید: تاریخ، از چه روزى نوشته شود؟على بن ابى طالب علیه السلام فرمود: «از روزى که پیامبر خدا هجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود. »و عمر نیز چنین کرد. [۶۷]»
تقسیم زمین های کوفه[۶۸]
شورای شش نفره خلافت
در سال 23 هجری فیروز غلام ایرانی مغیره بن شعبه، عمر بن خطاب را مضروب ساخت. عمر تنها چند روز پس از این ضربت زنده ماند اما پیش از مرگ خود، شورایی شش نفره متشکل از امام علی (علیه اسلام)، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص تشکیل داد و به آنها دستور داد تا یک نفر را از بین خود به عنوان خلیفه انتخاب کنند. سعد از ابتدا رأی خود را به عبدالرحمان واگذار کرد. زبیر به طرفداری از علی (ع) از نامزدی خلافت انصراف داد. عبدالرحمان اعلام کرد که خواستار خلافت نیست. طلحه که پسرعموی ابوبکر و مخالف علی (ع) بود، به طرفداری از عثمان کنار رفت. بنابراین فقط علی (ع) و عثمان نامزد خلافت بودند [۶۹] و رأی و نظر عبدالرحمن بسیار حائز اهمیت شد.
عبدالرحمن بن عوف پس از ۳ روز رایزنی با مردم، بهویژه اشراف و امرا، ابتدا از علی (ع) خواست تا متعهد شود که در صورت نیل به مقام خلافت، به
کتاب خدا، سیره پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر عمل کند. علی (ع) در جواب گفت: «امید آن دارم که در محدوده دانش، توانایی و اجتهاد خود به
کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) عمل کنم». سپس عبدالرحمن شرط خود را با عثمان در میان گذاشت و او بلافاصله پذیرفت. به همین جهت، ابن عوف با عثمان بیعت کرد.
دوران عثمان
همکاری های امام با عثمان کم تر از دو خلیفه دیگر بود و بیشتر محدود به پاسخگویی سؤالات اعتقادی و احکام می شد. همجنین عثمان نسبت به عمر کمتر از مشورت های امام استفاده می کرد و بیشتر به نصیحت خویشاوندان اموی خویش گوش می داد.
شورش مسلمانان علیه عثمان
در سال 35 هجری مسلمانان معترض به سیاست های عثمان بن عفان و ظلم و ستم های کارگزاران وی در مدینه گردهم آمدند و خواستار اصلاح امور و یا عزل خلیفه شدند. عثمان که بسیار ترسیده بود، از حضرت علی (علیه اسلام) کمک خواست تا حضرت معترضان را آرام کنند. در ابتدا حضرت به شرط توبه عثمان از کارهای گذشته خویش، عزل کارگزاران ظالم و کوتاه کردن دست آنها از بیت المال مسلمین و اصلاح امور و عمل به قرآن و بازگشت به سیره رسول خدا (ص) حاضر به کمک به وی شدند و پیمانی میان عثمان و معترضان امضا کردند. [۷۰] همچنین عثمان در خطبه ای که در میان انصار و مهاجران در مسجد پیامبر (ص) خواند، ندامت و پشیمانی خویش را به مردم اعلام کرد. اما با کارشکنی های نزدیکانش به خصوص مروان بن حکم دوباره آتش شورشیان شعله ور شد و دگر بار به مدینه آمدند و به کمک انصار و مهاجرین خانه عثمان را محاصره کردند و حتی آب را نیز بر او بستند که با تلاش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، آب به عثمان رسید. در نهایت شورشیان از طریق خانه همسایه عثمان به او حمله کردند و او را در ذی الحجه سال 35 کشتند.
خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
بیعت مردم با حضرت
پس از کشته شدن عثمان مخالفان او که شامل انصار و مهاجران مخالف قریش، مصریان و کوفیان بودند، همگی بر خلافت امیرالمؤمنین (علیه اسلام) اتفاق نظر داشتند. حضرت خود در این باره می فرمایند: «آن گاه چیزى مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند، و از هر طرف به من هجوم آورند، به طورى که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند. [۷۱]»بیعت مردم با امام، در روز جمعه هیجدهم ذى الحجه الحرام سال ۳۵ هجرى بوده است. [۷۲]
در ابتدا حضرت از پذیرش امر خلافت سرباز می زدند. ایشان خطاب به مردم فرمودند: «مرا رها سازید و دیگرى را بجویید. به درستى که حوادثى چند پهلو و چند رنگ در پیش داریم که دل ها بر آن پایدار، و اندیشه ها در آن، استوار نمى مانَد»[۷۳]. از جمله دلایل این عدم پذیرش می توان موارد زیر را اشاره کرد:
چون امام زمام امور را به دست گیرد، با تحریف ها مبارزه خواهد کرد و در جهت نمودنِ چهره راستین دین از پسِ غبار تحریف، خواهد کوشید و این همه، بسى تنش هاى سیاسى و اجتماعى به همراه خواهد داشت.
عدم توجه امام به منافع نخبگان سیاسی آن زمان به خصوص قریش مانند طلحه و زبیر و مبارزه آنان با امام
آگاهی از شرایط اجتماعی آن زمان و اینکه مردم او را در جهت اصلاحات علوی خویش یاری نخواهند داد.
پس از آنکه امام خلافت را پذیرفتند، فرمودند: «پس (بیعت)در مسجد؛ چرا که بیعت من، پنهانى نخواهد بود و جز در مسجد، انجام نخواهد شد». سپس مردم برای بیعت به مسجد پیامبر (ص) رفتند. طلحه بن عبیدالله اولین کسی بود که با امام بیعت کرد. [۷۴]. و سپس مردم دسته دسته آمدند و باامیرالمؤمنین بیعت کردند و حضرت اولین خلیفه ای در اسلام بودند که تمام مردم در انتخاب ایشان شرکت داشتند.
سیاست های حکومتی
در زمان خلفای پیش از حضرت اقدامات اشتباه زیادی توسط آنان صورت گرفت که موجب شد، دین اسلام از مسیر اصلی خود خارج شود. به همین دلیل حضرت دست به یک سری اصلاحات زدند تا بتوانند، از انحرافات بیشتر جلوگیری کنند و اسلام را به مسیر اصلی خویش بازگردانند. [۷۵]این اصلاحات در بخش های متعددی صورت گرفت که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
اصلاحات و سیاست های اداری:
گزینش کارگزاران شایسته و برکناری کارگزاران بی لیاقت و به کار نگرفتن خائنان و ناتوانان
برنامه ریزی و سازماندهی: حضرت در نامه معروف خویش به مالک اشتر می نویسند: «کار هرروز را در همان روز انجام بده؛ چرا که هر روز، کار خود را دارد. . . از شتاب در کارهایى که هنگام انجام دادن آن نرسیده، و از سستى در آن وقتى که انجام دادنش ممکن گردیده، یا اصرار بى جا به هنگامى که ناشناخته و مبهم است، و یا سستى به هنگامى که روشن و آشکار است، بپرهیز! هر کارى را در جاى آن بِنه و هر کارى را به هنگام آن، بگزار[۷۶]»
قانون مداری
برگزیدن دیده بان براى مراقبت از کارگزاران و گشاده دستی در روزی کارگزاران: حضرت در نامه به مالک می نویسند: «آن گاه بر آنان (کارگزاران) روزى را فراوان ساز؛ چرا که این، نیرویى است براى اصلاح نفس آنان، و سبب بى نیازى است براى آنها، تا به مالى که در اختیار دارند، دست نگشایند، و حجّتى است بر آنها، اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانت، خیانت ورزیدند »[۷۷]
از جمله برخی از کارگزاران حضرت می توان به افراد زیر اشاره کرد:
سیاست ها و اصلاحات اقتصادی:
آبادانی شهرها: حضرت در این باره به حکمرانان خویش می فرمایند: «برترى حکمران، در آبادانى شهرهاست. [۷۸]»
توسعه کشاورزی: از امام باقر علیه السلام روایت شده است که على علیه السلام به فرماندهان لشکر مى نوشت «شما را به خدا سوگند که مبادا کشاورزان، از جانب شما مورد ستم واقع شوند[۷۹]». همچنین از حضرت روایت شده است که: «خداوندِ سبحان، بندگانش را به آبادانى زمین، فرمان داده است تا گذرانِ زندگى شود با آنچه از زمین مى روید از دانه ها، میوه ها و مانند آن از چیزهایى که خداوند، سبب گذرانِ زندگى بندگان قرار داده است. [۸۰]»
توسعه صنعت و تجارت: حضرت خطاب به مردم می فرمایند: «به تجارت بپردازید که تجارت، سبب بى نیازى شماست از آنچه در دست دیگران است. [۸۱]» و یا می فرمایند: «حرفه آدمى گنج است. [۸۲]»
بازرسی مستقیم بازار و جلوگیری از احتکار
تقسیم برابر ثروت هاى عمومى و به تأخیر نینداختن تقسیم آنها
حمایت از طبقه هاى پایین جامعه
سیاست ها و اصلاحات فرهنگی:
توسعه آموزش و پرورش: حضرت خطاب به قثم بن عباس حاکم مکه می فرمایند: « بامداد و شامگاه برایشان بنشین، به استفتاکنندگان فتوا ده، نادان را تعلیم کن، و با دانشمند، مذاکره نما. [۸۳]»در منابع تاریخی نیز آمده است که هرگاه حضرت در جنگ فراغت پیدا مى کرد، به آموزش مردم و داورى در میان آنان مى پرداخت.
بازداشتن از برهم زدن سنّت هاى پسندیده و ستیز با سنّت هاى ناپسند
توجه به انتقاد و بی توجهی به ستایش کردن[۸۴]
جنگ های دوران خلافت امیرالمؤمنین
حضرت در خلافت چهار سال و نه ماهه خویش سه بار به پیکار با دشمنان خویش رفت. این پیکارها عبارتند از:
جنگ جمل در سال 36 هجری با ناکثین
جنگ صفین در سال 37 هجری با قاسطین
جنگ نهروان در سال 38 هجری با مارقین
علت جنگ جمل (جنگ با ناکثین) آن بود که طلحه و زبیر از این که در حکومت علی علیه السلام به استانداری منطقه ای منصوب شوند مأیوس و نومید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر نامه ای، تقریباً به یک مضمون، رسید که آنان را به «امیرالمؤمنین» توصیف کرده و یادآور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهای کوفه و بصره را اشتغال کنند، پیش از آن که فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند و مردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.
این دو صحابی ساده لوح فریب نامه ی معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآوری افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند و همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه آنان سوار بر شتر سرخ مو عازم جنگ شد. عایشه می گفت: مردم! عثمان به ناحق کشته شده است و من انتقام خون او را می گیرم. [۸۵]
جنگ جمل در یک درگیری یک روزه اما سخت با دادن کشته بسیار از هر دو طرف و با شکست ناکثین پایان یافت و امام عایشه را به همراه برادرش محمد بن ابیبکر به بصره و از آنجا توسط شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد.[۸۶]
پس از جنگ جمل، حضرت کوفه را به عنوان مرکز خلافت برگزید و از آنجا که می دانست شورش پیمان شکنان گناهی است از گناهان معاویه که آنان را به نقض میثاق تشویق کرده با سپاهی عظیم از کوفه حرکت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد کرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.
جنگ صفین هر چند به سود امام علیه السلام پیش رفت ولی به علت جهالت عده ای و فریبکاری عمروعاص کار به حکمیت کشید. در حکمیت هم ابوموسی اشعری حکم امام علیه السلام که خلاف میل ایشان انتخاب شده بود جهالت کرد و خلافت به عهده معاویه افتاد.
پس از جنگ صفین جهالی که تن به حکمیت دادند گفتند گناه کرده ایم و توبه کردیم، علی علیه السلام نیز باید توبه کند. سپس در محلی به نام نهروان جمع شدند و شروع به ایجاد اخلال در کار امام علیه السلام نمودند. تلاش امام علیه السلام برای هدایتشان بی فایده بود، بنابراین لشگری را عازم جنگ با آنان کردند که در نهایت با شکست خوارج پایان یافت.
شهادت امام علی علیه السلام
بعد از شکست خوارج از سپاه امام علی علیه السلام در جنگ نهروان گروهی سه نفره از آنها تصمیم گرفتند به طور همزمان معاویه، عمر عاص و امیرالمؤمنین علی (ع) را ترور کنند تا به زعم خودشان سه عامل اختلاف و فتنه در میان مسلمانان را از بین ببرند. ابن ملجم مرادی مأمور کشتن امام علیه السلام شد و با همدستی وردان بن مجالد و اشعث بن قیس و شبیب ابن بجره که از خوارج نهروان بود تصمیمش را عملی کرد. ابن ملجم در سحرگاه چهارشنبه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه با شمشیر زهرآگین فرق مبارک امام را در حال نماز شکافت. [۸۷] امام علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در اثر همین به شهادت رسید.[۸۸]
فضایل امیرالمومنین علیه السلام
بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ کس در فضایل و مناقب در پایه امام علی علیه السلام نیست.
برخی احادیث نبوی درباره امیرالمومنین علیه السلام
علمای شیعه و اهل سنت به طرق مختلفه نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علی مع الحق والحق مع علی»علی علیه السلام همیشه همراه با حق بوده و حق هم با علی علیه السلام است. بحرانی در غایه المرام پانزده حدیث از عامه و یازده حدیث از خاصه در این مورد نقل کرده است. [۸۹]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی»[۹۰]؛ از من و من هم از او هستم و او ولی هر مؤمنی است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله، و من اطاع علیا علیه السلام فقد اطاعنی و من عصی علیا علیه السلام فقد عصانی.» [۹۱]هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر که مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است، و کسی که علی علیه السلام را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که علی علیه السلام را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:«ان الله جعل ذریه کل نبی فی صلبه و جعل ذریتی فی صلب علی بن ابی طالب»[۹۲]؛ خداوند نسل و اولاد هر پیغمبری را در صلب او قرار داد و ذریه مرا در صلب علی بن ابیطالب علیه السلام گذاشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «حب علی بن ابیطالب علیه السلام یأکل السیئات کما تأکل النار الحطب»»[۹۳]؛ دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام بدی ها را می خورد (از بین می برد) همچنان که آتش هیزم را می خورد می سوزاند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «انا مدینه العلم و علی علیه السلام بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب»[۹۴] ؛ من شهرستان علم هستم و علی علیه السلام هم دروازه آنست پس هر که علم را بخواهد باید از در آن وارد شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «حق علی علیه السلام علی المسلمین کحق الوالد علی ولده»[۹۵]؛ حق علی علیه السلام بر مسلمین مانند حق پدر بر فرزندش است.
حدیث سدالابواب: رسول اکرم صلی الله علیه و آله درب خانه های ابوبکر و عمر و عباس بن عبدالمطلب و دیگران را که به مسجد باز می شد مسدود کردند و فقط درب خانه حضرت امیر علیه السلام را بازگذاشتند، عباس بن عبدالمطلب علت این امر را از حضرتش پرسید: پیغمبر صلی الله علیه و آله چنین فرمود: «ما انا سددت ابوابکم و فتحت باب علی علیه السلام ولکن الله فتح باب علی علیه السلام و سد ابوابکم» [۹۶] من درهای خانه های شما را نبستم و در خانه علی را بازنگذاشتم ولکن خداوند درهای شما را مسدود کرد و در خانه علی را بازگذاشت.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله میان هر دو نفر از اصحابش عقد اخوت بست علی علیه السلام در حالی که چشمانش اشک آلود بود آمد و عرض کرد: یا رسول الله میان اصحاب عقد اخوت برقرار کردی و مرا با کسی برادر ننمودی پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «انت اخی فی الدنیا والآخره». [۹۷] تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.
بعضی آیات نازله در شان امیرالمومنین علیه السلام
به جز آیه ولایت و آیه لیله المبیت آیات فراوان دیگری از قرآن در شأن امام علی علیه السلام نازل شده یا ایشان یکی از برترین مصادیق آن به شمار می آیند. برخی از این ایات عبارتند از:
آیه تطهیر: «...إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»؛[۹۸] جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنی محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام اند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند.
آیه مباهله که منظور آیه ۶۱ سوره آل عمران است. «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ...» (از آن پس که به آگاهی رسیده ای، هر کس درباره او [حضرت عیسی(ع)] با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را. آنگاه دعا کنیم...) که در جریان مباهله پیامبر با مسیحیان نجران نزل شد. پیامبر در این ماجرا حسنین علیهم السلام را به عنوان «ابناءنا » و فاطمه سلام الله علیها را به عنوان «نساءنا» و علی علیه السلام را به عنوان «انفسنا» با خود همراه نمود و این فضیلت بزرگی برای امام علی علیه السلام به شمار می آید که نفس رسول الله صلی الله علیه و آله است.
آیه «قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب». [۹۹]کافران رسالت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را انکار کرده و گفتند تو پیغمبر نیستی این آیه در پاسخ آنان به حضرتش نازل شد که بگو (من برای رسالت خود دو شاهد دارم یکی) خدا است که برای شهادت میان من و شما کافی است و دیگری کسی است که علم
کتاب در نزد اوست. ثعلبی در تفسیر آیه مزبور می نویسد آن که علم
کتاب در نزد اوست علی بن ابیطالب علیه السلام است. همچنین ابوسعید خدری گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم آن کس که علم
کتاب در نزد اوست کیست؟ فرمود: «آن کس برادرم علی بن ابیطالب است.». همچنین شیخ سلیمان بلخی از ابن عباس نقل می کند که گفت آن که علم
کتاب در نزد اوست علی علیه السلام است زیرا او به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود.
آیه: «وقفوهم انهم مسئولون»؛ آن ها را نگهدارید که مورد سؤال خواهند بود. [۱۰۰]ابوسعید خدری از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که: «آن چه مورد سؤال خواهد بود ولایت علی بن ابیطالب است.» [۱۰۱]
آیه: «واعتصموا بحبل الله جمیعا»؛ و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید. [۱۰۲] صاحب
کتاب مناقب الفاخره از عبدالله بن عباس روایت کرده است که ما در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم عربی آمد و عرض کرد: یا رسول الله شنیدم که می فرمودی «اعتصموا بحبل الله» حبل خدا کدام است؟ که به او تمسک جوئیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله دست خود را بر دست علی علیه السلام زد و فرمود: «به این شخص تمسک جوئید که این حبل المتین است.» [۱۰۳]
آیه: «ثم لتسألن یومئذ عن النعیم»؛ آن گاه در آن روز از نعمت ها پرسیده شوند. [۱۰۴] ابونعیم و حاکم حسکانی به سند خود از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: «مقصود از نعیم در این آیه ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ما است که از آن پرسیده خواهد شد.» [۱۰۵]
علی علیه السلام چهار درهم پول داشت یکی را در موقع شب انفاق نمود و یکی را در روز و یک درهم آشکارا و یک درهم در نهان آن گاه این آیه نازل شد که: «الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیه فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم ولا هم یحزنون». [۱۰۶] مفسرین شأن نزول آن را در مورد انفاق آن حضرت دانسته اند[۱۰۷]
سخن اصحاب درباره علی علیه السلام
حذیفه بعد از بیعت مردم با علی علیه السلام گفت:«إنّ الناس قد بایعوا علیا فعلیکم بتقوى اللّه و انصروا علیا و وازروه، فو اللّه إنّه لعلى الحق آخرا و أولا و إنّه لخیر من مضى بعد نبیّکم و من بقی إلى یوم القیامه»؛ ای مردم! همانا مردم با علی بیعت کردند. بر شما باد تقوای الهی، علی را یاری کنید و پشتیبان او باشید. قسم به خدا او از ابتدا تا آخر بر حق بوده و و در میان گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت بهترین فرد بعد از پیامبر شماست.[۱۰۸]
بریده اسلمی نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند سلام کنید بر علی علیه السلام به عنوان امیرالمومنین، عمر پرسید: آیا این فرمان از جانب خداست یا رسولش؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: از جانب خدا و رسولش. [۱۰۹]
عکرمه از ابن عباس نقل می کند که گفت: در قرآن آیه ای به این تعبیر «الذین آمنوا و عملوا الصالحات» وجود ندارد مگر این که علی علیه السلام امیر آن و شریف آن است و از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله کسی نیست مگر این که خداوند او را مورد عتاب قرار داده اما علی علیه السلام را جز به نیکی یاد نکرده است. [۱۱۰]
محمد بن منصور گفت، از احمد بن حنبل شنیدم که گفت: برای هیچ یک از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فضایلی بیشتر از آن چه برای علی بن ابی طالب علیه السلام آمده، نقل نشده است. این سخن را حاکم نیز از ابن حنبل نقل کرده: [۱۱۱]
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: همه مردم اجماع کردند بر این که احدی از صحابه و علماء نگفته سلونی قبل ان تفقدونی مگر علی بن ابیطالب علیه السلام.
عمر بن خطاب می گوید: ای کاش سه فضیلتی که نصیب علی علیه السلام شد نصیب من شده بود، و آن سه فضیلت عبارتند از: پیامبر دختر خود را در عقد علی درآورد، تمام درهایی را که به مسجد باز می شد بست، جز در خانه ی علی علیه السلام، در جنگ خبیر پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم را بدست علی علیه السلام داد. [۱۱۲]
ابو مسعود انصارى گفت: ما او را«خیرالبشر»؛ (بهترین افراد بشر) می دانستیم.[۱۱۳]
پانویس
الأئمه الإثنا عشر، ابن طولون ،ص:47
الإرشاد، المفید ،ج1،ص:5؛إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:306
إثبات الهداه، الحر العاملی ،ج3،ص:441 ؛أعیان الشیعه، محسن الأمین ،ج1،ص:323 ؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی ،ص:20 ؛مدینه المعاجز، البحرانی ،ج1،ص:46 ؛ بحار الأنوار ج35 ص17 و 36 وکشف الغمه ج1 ص125 وروضه الواعظین ص76 و 77 ومناقب آل أبی طالب ج2 ص174 و (ط المکتبه الحیدریه سنه 1956م) ج2 ص21 وکشف الیقین للحلی ص18 وبشاره المصطفى ص7 و 8 وإزاله الخفاء (ط باکستان) ص251 ومرآه المؤمنین (ط الهند) ص21 والأمالی للصدوق ص165 ومعانی الأخبار ص62 وعلل الشرایع ج1 ص164 والخرائج والجرائح ج1 ص171 والأمالی للطوسی ج2 ص318 و (ط دار الثقافه قم سنه 1414ه) ص707 وحلیه الأبرار ج2 ص21 ومدینه المعاجز للسید هاشم البحرانی ج1 ص47 والدر النظیم لابن حاتم العاملی ص235 والأنوار العلویه ص36 وغایه المرام للسید هاشم البحرانی ج1 ص53.
وقد روی عن فاطمه بنت أسد أنها قالت: إنی دخلت بیت الله الحرام، وأکلت من ثمار الجنه وأرزاقها، فلما أردت أن أخرج هتف بی هاتف: یا فاطمه! سمیه علیاً، فهو علی، والله العلی الأعلى یقول: إنی شققت اسمه من اسمی، وأدبته بأدبی، ووقَّفته على غامض علمی، وهو الذی یکسر الأصنام فی بیتی، وهو الذی یؤذن فوق ظهر بیتی، ویقدسنی ویمجدنی، فطوبى لمنحبه وأطاعه، و ویل لمن عصاه وأبغضه (موسوعه الإمام علی بن أبی طالب "علیه السلام" فی الکتاب والسنه والتاریخ ج1 ص76 و 77 وعلل الشرائع ج1 ص164 و (ط المطبعه الحیدریه) ج1 ص136 ومعانی الأخبار ص62 و 63 وروضه الواعظین ص77 والأمالی للشیخ الصدوق ص195 والأمالی للشیخ الطوسی ص707 والثاقب فی المناقب لابن حمزه الطوسی ص197 و 198 والمحتضر لحسن بن سلیمان الحلی ص264 وکتاب الأربعین للشیرازی ص61 والجواهر السنیه للحر العاملی ص230 وحلیه الأبرار للسید هاشم البحرانی ج2 ص22 ومدینه المعاجز ج1 ص48 وبحار الأنوار ج35 ص9 و 37 والأنوار البهیه ص68 والإمام علی بن أبی طالب "علیه السلام" لأحمد الرحمانی الهمدانی ص636 وبشاره المصطفى لمحمد بن علی الطبری ص27 والدر النظیم لابن حاتم العاملی ص235 وکشف الغمه للإربلی ج1 ص61 وکشف الیقین للعلامه الحلی ص19 والخصائص الفاطمیه للکجوری ج2 ص99 وشرح إحقاق الحق (الملحقات) ج5 ص57. )
الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۱۹، المعجم الکبیر: ج ۱ ص ۹۲، تاریخ بغداد: ج ۱ ص ۱۳۳، المعارف لابن قتیبه: ص ۲۰۳، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۷ و ص ۱۰ ۱۴، مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۵۹، الاستیعاب: ج ۳ ص ۱۹۷ الرقم ۱۸۷۵، اُسد الغابه: ج ۴ ص ۸۸ الرقم ۳۷۸۹، الإصابه: ج ۴ ص ۴۶۴ الرقم ۵۷۰۴، تاریخ الإسلام للذهبی: ج ۳ ص ۶۲۱، صفه الصفوه: ج ۱ ص ۱۳۰، البدایه والنهایه: ج ۷ ص ۲۲۳ ؛ تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۱۹، الإرشاد: ج ۱ ص ۵، تاج الموالید: ص ۸۷، تاریخ موالید الأئمّه علیهم السلام: ص ۱۶۹، المستجاد: ص ۲۹۴، روضه الواعظین: ص ۸۷، عمده الطالب: ص ۵۹.
الفصول المهمّه: ص ۱۲۹ ؛ تاج الموالید: ص ۸۸، إعلام الورى: ج ۱ ص ۳۰۷.
المعجم الکبیر ج6 ص167 و 149 وتاریخ مدینه دمشق ج42 ص17 و 18 وتاریخ الأمم والملوک ج2 ص409 وتذکره الخواص ج1 ص127 وکشف الغمه ج1 ص136 وبحار الأنوار ج35 ص60 ومناقب علی بن أبی طالب "علیه السلام" وما نزل من القرآن فی علی "علیه السلام" لابن مردویه الأصفهانی ص53 ومناقب آل أبی طالب لابن شهرآشوب ج2 ص305 وجواهر المطالب ج1 ص30 وشرح إحقاق الحق (الملحقات) ج15 ص597 وج30 ص138 ومقاتل الطالبیین ص25 و 26 وعن البخاری، ومسلم، والسنن الکبرى للبیهقی ج2 ص625 وتاریخ الإسلام للذهبی ج3 ص262، وغیر ذلک.
دائره المعارف الاسلامیه الشیعه، ج 1، ص 95، حسن الأمین و منتهی الآمال، ج 1، ص 220، شیخ عباس قمی
این ازدواج بنا به وصیّت زهرا سلام الله علیها انجام شد که به على علیه السلام گفت: «او براى فرزندانم همچون من است» نک:روضه الواعظین: ص ۱۶۸،
کتاب سلیم بن قیس: ج ۲ ص ۸۷۰ ح ۴۸ وراجع علل الشرائع: ص ۱۸۸ ح ۲
الطبقات الکبرى: ج۸ ص۲۸۵، تهذیب الکمال: ج۳۵ ص۱۲۷ الرقم ۷۷۸۴، تاریخ الطبری: ج ۵ ص ۱۵۴، الکامل فی التاریخ: ج ۲ ص ۴۴۰، حلیه الأولیاء: ج ۲ ص ۷۵ ح ۱۵۸، سیر أعلام النبلاء: ج ۲ ص ۲۸۳ الرقم ۵۱، اُسد الغابه: ج ۷ ص ۱۳ الرقم ۶۷۱۳، الاستیعاب: ج ۴ ص ۳۴۸ الرقم ۳۲۶۴، الإصابه: ج ۸ ص ۱۵ الرقم ۱۰۸۰۹
مقاتل الطالبیّین: ص ۹۰
الإرشاد: ج ۱ ص ۳۵۴
الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۲۰
تهذیب الکمال: ج ۲۰ ص ۴۷۹ الرقم ۴۰۸۹
ارشاد، ج 1، ص 356
تذکره الخواصّ: ص ۵
مجلسی، بحارالانوار، ج۳۷، ص۳۳۴؛ وسائلالشیعه، حر عاملی، ج۱۴، ص۶۰۰.
الأمالی للصدوق: ص ۶۳۴ ح ۸۵۰ بحار الأنوار: ج ۳۸ ص ۱۰۶ ح ۳۴.
بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج38، ص: 224
المستدرک على الصحیحین: ج ۳ ص ۶۶۶ ح ۶۴۶۳، السیره النبویّه لابن هشام: ج ۱ ص ۲۶۲، تاریخ الطبری: ج ۲ ص ۳۱۳، الکامل فی التاریخ: ج ۱ ص ۴۸۴، تاریخ الإسلام للذهبی: ج ۱ ص ۱۳۶، دلائل النبوّه للبیهقی: ج ۲ ص ۱۶۲، المناقب للخوارزمی: ص ۵۱ ح ۱۴، البدایه والنهایه: ج ۳ ص ۲۵ والأربعه الأخیره نحوه ؛ علل الشرائع: ص ۱۶۹ ح ۱، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۱۷۹، إعلام الورى: ج ۱ ص ۱۰۵ کلاهما نحوه، روضه الواعظین: ص ۹۸
نهج البلاغه: الخطبه ۱۹۲
مرحوم علامه امینی متون احادیث و کلمات بسیاری از محدثان و مورخان اسلامی را پیرامون پیش قدم بودن علی علیه السلام در ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جلد سوم الغدیر، صفحات 191 تا 213 (چاپ نجف) آورده است. بسیاری از محدثان و تاریخ نویسان نقل می کنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و حضرت علی علیه السلام فردای آن روز ایمان آورد.
تاریخ مدینه دمشق ج42 ص41 و 42 و 43 ومیزان الإعتدال ج2 ص3 و 416 ولسان المیزان ج2 ص414 وج3 ص283 وبشاره المصطفى ص172 وکشف الغمه ج1 ص85 وکشف الیقین ص36 ومناقب علی بن أبی طالب "علیه السلام" لابن مردویه ص66 وفیض القدیر ج4 ص472 والأمالی للصدوق ص274 ومعانی الأخبار ص402 وروضه الواعظین ص115 ومناقب الإمام أمیر المؤمنین "علیه السلام" للکوفی ج1 ص267 و 279 وشرح الأخبار ج2 ص264 و 266 وکنز الفوائد للکراجکی ص121 ومناقب آل أبی طالب ج2 ص287 والیقین لابن طاووس ص500 و 509 و 512 وبحار الأنوار ج38 ص127 و 210 و 212 و 214 و 215 وج40 ص5 وج89 = = ص26 والمراجعات ص241 ومجمع الزوائد ج9 ص102 والمعجم الکبیر للطبرانی ج6 ص269 والموضوعات لابن الجوزی ج1 ص345 وشرح نهج البلاغه للمعتزلی ج13 ص225 وتفسیر العیاشی ج1 ص4 والإکمال فی أسماء الرجال ص127.
نک:تفسیر نمونه ج : 5ص :198
الإرشاد للمفید / ترجمه رسولى محلاتى، ج1، ص: 43؛ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج19، ص: 60؛الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 463
الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج1، ص: 154
الأئمه الإثنا عشر، ابن طولون ،ص:49 ؛الإصابه، ابن حجر العسقلانی ،ج4،ص:464 ؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی ،ص:28
مناقب أهل البیت(ع)،ابن المغازلی جلد1، صفحه429؛إحقاق الحق و إزهاق الباطل،التستری، القاضی نور الله، جلد30، صفحه220؛الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج1، ص: 79
زندگانى دوازده امام علیهم السلام ،ج1،ص:197؛أعیان الشیعه، محسن الأمین ،ج1،ص:384
إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:176؛ الإرشاد، المفید ،ج1،ص:82
سیره رسول خدا(ص)، جعفریان ،ص:516
بحار الأنوار، المجلسی ،ج41،ص:84
الإرشاد، المفید ،ج1،ص:85 ؛ إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:178؛فرائد السمطین، الحموی الشافعی ،ج1،ص:258
إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:378؛ فرائد السمطین، الحموی الشافعی ،ج1،ص:258
سیره رسول خدا(ص)، جعفریان ،ص:559 ؛الإرشاد، المفید ،ج1،ص:98
فرائد السمطین، الحموی الشافعی ،ج1،ص:256؛ بحار الأنوار، المجلسی ،ج39،ص:1؛ إثبات الهداه، الحر العاملی ،ج3،ص:265
إثبات الهداه، الحر العاملی ،ج1،ص:391؛ الإرشاد، المفید ،ج1،ص:125
إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:207؛ ینابیع الموده، القندوزی ،ج1،ص:154؛ الإصابه، ابن حجر العسقلانی ،ج4،ص:466؛
أعیان الشیعه، محسن الأمین ،ج1،ص:331؛ الإصابه، ابن حجر العسقلانی ،ج4،ص:466
ینابیع الموده، القندوزی ،ج2،ص:386 ؛ مناقب أمیر المؤمنین(ع)، الکوفی ،ج2،ص:562؛ مدینه المعاجز، البحرانی ،ج1،ص:175
علامه امینی در الغدیر دهها منبع تاریخی برای این واقعه گزارش نموده است. رک: الغدیر،ج7،صص 10-14
الإرشاد، المفید ،ج1،ص:140 ؛ إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:386 ؛المناقب، ابن شهرآشوب ،ج3،ص:143 ؛
سوره شعراء
اریخ الطبری: ج ۲ ص۳۱۹۳۲۱، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۴۸ ح ۸۳۸۱، تفسیر الطبری: ج ۱۱ الجزء۱۹ ص ۱۲۱، شرح نهج البلاغه: ج ۱۳ ص ۲۱۰، شواهد التنزیل: ج ۱ ص ۴۸۶ ح ۵۱۴ کلّها عن عبد اللّه بن عبّاس و ص ۵۴۳ ح ۵۸۰ عن البراء من دون إسنادٍ إلى المعصوم نحوه، الکامل فی التاریخ: ج ۱ ص ۴۸۷، کنز العمّال: ج ۱۳ ص ۱۳۱ ح ۳۶۴۱۹ و ص ۱۱۴ ح ۳۶۳۷۱ ؛ الأمالی للطوسی: ص ۵۸۲ ح ۱۲۰۶ عن عبد اللّه بن عبّاس وفیه «ووزیری» بعد «وصیّی»، تفسیر فرات: ص ۳۰۱ ح ۳۰۶ و ص ۲۹۹ ح ۴۰۴ عن جعفر بن محمّد بن أحمد بن یوسف، مجمع البیان: ج ۷ ص ۳۲۲ عن البراء بن عازب وکلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۳۸ ص ۲۲۳ ح ۲۴ وراجع السیره الحلبیّه: ج ۱ ص ۲۸۵ وتفسیر القمّی: ج ۲ ص ۱۲۴ والإرشاد: ج ۱ ص ۴۸.
(سوره مائده، آیه 67)
(سوره مائده، آیه 3)
الکافی: 4/27/8
صحیح بخاری،
کتاب فضائل اصحاب النبی، باب 9 حدیث 3706؛صحیح مسلم،
کتاب فضائل الصحابه، باب 4، حدیث 2404، ص 1041؛ سنن ترمزی،
کتاب المناقب، باب 21 حدیث 3731، ص981.
سوره فرقان آیه 35
سوره طه آیه 30
سوره طه آیه 29
سوره اعراف آیه 142
سوره مریم آیه 53
نک:حسن حکیم باشى،پژوهشهای قرآنی 1374 شماره 2 ویژه نامه اسباب نزول؛فتح الله نجارزادگان، نشریه طلوع 1381 شماره 1
رک: مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ۱۳۸۶ش، ص۱۱۶.
تفسیر فرات : ص 109 ح 110 عن سلمان الفارسی ، الیقین : ص 379 ح 134 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاری
رک:
کتاب سقیفه،علامه سید مرتضی عسگری،
نهج البلاغه، خطبه 3؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه،مکتبه آیه الله المرعشی، ج۱، ص۱۵۱
رجوع شود به
کتاب دانشنامه روابط سیاسی حضرت علی علیه اسلام با خلفا نوشته علی لباف
الارشاد، شیخ مفید، چاپ سنگی، ص 107
الدرالمنثور، ج 6، ص 317، الارشاد ص 106
بحارالانوار، ج 40، ص 224
المستدرک على الصحیحین: ج ۱ ص ۶۲۸ ح ۱۶۸۲، شعب الإیمان: ج ۳ ص ۴۵۱ ح ۴۰۴۰، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۴۰۵، الریاض النضره: ج ۳ ص ۱۶۶ ؛ شرح الأخبار: ج ۲ ص ۳۱۷ ح ۶۵۲
الکافی: ج ۷ ص ۴۲۴ ح ۶، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۳۰۶ ح ۸۴۹ و ج ۱۰ ص ۵۰ ح ۱۸۶،
کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۳۶ ح ۵۰۲۵، خصائص الأئمّه علیهم السلام: ص ۸۵، الإیضاح: ص ۱۹۱ و ۱۹۲، تفسیر العیّاشی: ج ۱ ص ۷۵ ح ۱۵۵، الفضائل لابن شاذان: ص ۹۵، شرح الأخبار: ج ۲ ص ۳۱۹ ح ۶۵۵، المسترشد: ص ۵۸۳ ح ۲۵۳، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۳۱ ؛ الاستیعاب: ج ۳ ص ۲۰۶ الرقم ۱۸۷۵ وفیه «فکان عمر یقول. . . »، ذخائر العقبى: ص ۱۴۹
نهج البلاغه عبده، خطبه 144؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 238 تا 237 تاریخ کامل، ج 3، ص 3؛ تاریخ ابن کثیر، ج 7، ص 107؛ بحارالانوار، ج 9، ص 501، ط کمپانی
ثمره الاوراق، در حاشیه ی المستطرف، نگارش تقی الدین حموی، ج 2، ص 15، ط مصر، 1368 ه. ق
المستدرک على الصحیحین: ج ۳ ص ۱۵ ح ۴۲۸۷، التاریخ الکبیر: ج ۱ ص ۹، تاریخ الطبری: ج ۴ ص ۳۹، تاریخ المدینه: ج ۲ ص ۷۵۸ ؛ الإقبال: ج ۳ ص ۲۲، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۱۴۴ کلّها نحوه وراجع التنبیه والإشراف: ص ۲۵۲. تعداد بازدید: 22592صفح
عمر درباره زمین هاى حاصلخیز کوفه با اصحاب پیامبر خدا مشورت کرد. برخى به او گفتند: آنها را میان ما قسمت کن. سپس با على علیه السلام مشورت کرد. [ على علیه السلام ] فرمود: «اگر امروزْ آنها را تقسیم کنى، براى افرادى که پس از ما مى آیند، چیزى نمى مانَد. آنها را به دست آنان وا گذار تا روى آن کار کنند و [ در این صورت است که ]خراج آنها، هم براى ما مى شود و هم براى آیندگان ما». عمر گفت: خدا تو را موفّق بدارد! این نظر، درست است. (تاریخ الیعقوبی: ج ۲ ص ۱۵۱ وراجع فتوح البلدان: ص ۳۷۱ والأموال: ص ۶۴ ح ۱۵۱ و ص ۶۵ ح ۱۵۳. )
تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص ۲۹۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۸.
انساب الاشراف ج 5 ص 111-112
نهج البلاغه، سید رضی/ترجمه حسین انصاریان، خطبه شماره 3
تاریخ دمشق: ۴۲ / ۴۳۷، تذکره الخواصّ: ۵۶
تاریخ الطبری، ج 4، ص 429؛ نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 219
الکامل فى التاریخ: ۲ / ۳۰۲، تاریخ الطبرى: ۴ / ۴۲۸، نهایه الأرب: ۲۰ / ۱۰
رج: سیاست نامه امام علی (علیه السلام)/محمد محمدی ری شهری، انتشارات سازمان چاپ و نشر
نهج البلاغه: نامه ۵۳، تحف العقول: ۱۴۳ و ۱۴۷، دعائم الإسلام: ۱ / ۳۶۷
نهج البلاغه: نامه ۵۳
غرر الحکم: ۶۵۶۲، عیون الحکم والمواعظ: ۳۵۷ / ۶۰۴۴
قرب الإسناد: ۱۳۸ / ۴۸۹، بحار الأنوار: ۱۰۰ / ۳۳ / ۱۰
وسائل الشیعه: ۱۳ / ۱۹۵ / ۱۰، بحار الأنوار: ۹۳ / ۴۶ و ۴۷
الکافى: ۵ / ۱۴۹ / ۹، من لا یحضره الفقیه: ۳ / ۱۹۳ / ۳۷۲۳، الخصال: ۶۲۱ / ۱۰
المواعظ العددیّه: ۵۵
نهج البلاغه: نامه 67
رج: سیاست نامه امام علی (علیه اسلام)، محمد محمدی ری شهری، انتشارات سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
تاریخ طبری، ج 3، ص 172
سمط النجوم العوالی، ج2، ص 440.
إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:389
إعلام الورى، الطبرسی ،ج1،ص:309
غایه المرام، باب 360 - 361
کنوز الحقایق، ص 37. ذخائر العقبی، ص 68
مستدرک صحیحین، جلد 3 ص 126
فیض القدیر، جلد 2، ص 223. مناقب ابن مغازلی، ص 49
تاریخ بغداد، جلد 4، ص 194
مناقب ابن مغازلی، ص 83. جامع الصغیر، سیوطی، جلد 1، ص 37
لسان المیزان، جلد 5، ص 399. مناقب ابن مغازلی، ص 48
کنز العمال، جلد 6، ص 408
مناقب ابن مغازلی، ص 37. کفایه الطالب، ص 194
سوره احزاب آیه 33
سوره رعد، آیه 13
سوره صافات، آیه 24
شواهد التنزیل، جلد 1، ص 107. صواعق المحرقه، ص 89
سوره آل عمران، آیه 103
کفایه الخصام، ص 343
سوره تکاثر، آیه 8
غایه المرام، باب 48. شواهد التنزیل، جلد 2، ص 368
سوره بقره، آیه 274.
کشف الغمه، ص 93، ینابیع الموده، ص 92، مناقب ابن مغازلی، ص 280:
أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام و الرواه عنه ،ج1،ص:153
مناقب، ابن شهر آشوب، 52: 3
کنز العمال، ج 15 ص 94
المستدرک، ج 3، ص 107
مسند احمد، ج 2 ص
تذکره الخواص، سبط بن الجوزی ،ص:166
منابع
دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایه قرآن و حدیث، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، 1386
الصحیح من سیره الامام علی (علیه السلام)، علامه جعفر مرتضی عاملی، موسسه فرهنگی ولاء منتظر (عج)، 1388
امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ابن قتیبه دینوری (276)، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس، 1380ش.
تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى المعروف بالیعقوبى (م بعد 292)، بیروت، دار صادر، بى تا.
الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385/1965.
تاریخ سیاسی اسلام ج 2 (تاریخ خلفا)، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، 1392
سیاست نامه امام علی (علیه السلام)، محمد محمدی ریش شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، 1381